رمان بهم نمره چند میدی؟(توضیحات) (پارت 43)
پرهام برگشتو بهم نگاه کرد. پرهام:راست میگه؟اصلا راست بگه خوب که چی من تو عاشقتم تو هم که منو دوست داری(با شک)دیگه چیکار به گذشته یا چیزایی که معلوم نیست راسته یا دروغه داریم. با این حرف پرهام مامانش دوباره شروع کرد به دادو بیداد کردن پرهامم سعی میکرد با حرف زدن ارومش کنه. از پله ها رفتم بالا مانتو و روسریمو برداشتم دیگه تحمل اون فضا رو نداشتم داشتم از جلوشون رد میشدم که برم بیرون. پرهام:اریکا کجا داری میری؟برگشتمو بهش نگاه کردم. من:مامانت راست میگه من تموم این مدتو داشتم نقش بازی میکردم چون میخواستم ...
نظرات (۶)