رمان بهم نمره چند میدی؟(توضیحات) (پارت 43)

۶ نظر
گزارش تخلف
*nafiseh*
*nafiseh*

پرهام برگشتو بهم نگاه کرد. پرهام:راست میگه؟اصلا راست بگه خوب که چی من تو عاشقتم تو هم که منو دوست داری(با شک)دیگه چیکار به گذشته یا چیزایی که معلوم نیست راسته یا دروغه داریم. با این حرف پرهام مامانش دوباره شروع کرد به دادو بیداد کردن پرهامم سعی میکرد با حرف زدن ارومش کنه. از پله ها رفتم بالا مانتو و روسریمو برداشتم دیگه تحمل اون فضا رو نداشتم داشتم از جلوشون رد میشدم که برم بیرون. پرهام:اریکا کجا داری میری؟برگشتمو بهش نگاه کردم. من:مامانت راست میگه من تموم این مدتو داشتم نقش بازی میکردم چون میخواستم ...

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

رمان بهم نمره چند میدی؟(توضیحات) (پارت 43)

۱۷ لایک
۶ نظر

پرهام برگشتو بهم نگاه کرد. پرهام:راست میگه؟اصلا راست بگه خوب که چی من تو عاشقتم تو هم که منو دوست داری(با شک)دیگه چیکار به گذشته یا چیزایی که معلوم نیست راسته یا دروغه داریم. با این حرف پرهام مامانش دوباره شروع کرد به دادو بیداد کردن پرهامم سعی میکرد با حرف زدن ارومش کنه. از پله ها رفتم بالا مانتو و روسریمو برداشتم دیگه تحمل اون فضا رو نداشتم داشتم از جلوشون رد میشدم که برم بیرون. پرهام:اریکا کجا داری میری؟برگشتمو بهش نگاه کردم. من:مامانت راست میگه من تموم این مدتو داشتم نقش بازی میکردم چون میخواستم حقمو که بهم ندادین بگیرم وگرنه نه تنها ازت خوشم نمیاد بلکه هم از تو و هم از اون مادر سنگ دلت متنفرم حالمو بهم میزنین اینو گفتم و با دو از در امدم بیرون و اجازه دادم بغضم بترکه. زودتر یه تاکسی گرفتم چون میدونستم پرهام پشت سرم میاد. خیلی وقت میشد که سر خاک پدرم نرفته بودم امروز رفتم اونجا و یه دل سیر گریه کردم.کم کم داشت شب میشد میدونستم که پرهام رفته خونمون و مامانمم تا حالا کلی دلواپس شده چون گوشیمم همرام نیاورده بودم. تاکسی گرفتم رفتم خونه درو باز کردم دیدم پرهام تو حیاط نشسته با دیدن من امد جلو. پرهام:کجا بودی تا حالا؟.جوابشو ندادم خواستم برم تو که دستمو گرفت. پرهام با داد:گفتم کدوم گوری بودی تا حالا. من با داد:به تو ربطی نداره. با دادو بیداد ما مامان و صاحب خونمونم امدن بیرون. پرهام:که به من ربط نداره هه اریکا برای اخرین بار میگم گذشته واسم مهم نیست میخوام باهات زندگی کنم و قول میدم که واست جبران کنم. من با یه خنده عصبی:هه میخوای جبران کنی ؟چیرو. میتونی جونی مامانمو که با کارگری تو خونه مردم تلف شدو جبران کنی میتونی تموم بدبختی ها و حرفایی که پشت سرش بود اون همه تحقیرو جبران کنی. تو فکر کردی که کی هستی هان؟پرهام با ناچاری:اریکا منم تو زندگیم کم سختی نکشیدم. ازت خواهش میکنم تو هم مثل مامانم تنهام نذار. من :خیله خوب باشه اما شرط داره. پرهام با خوشحالی:باشه قبوله. من:باید همه اموالتو به نام من بزنی هر چی که داری .حق طلاقم با من باشه.