رَخت
در این دنیای آبی و بنفش کذایی، تنها وضع حجرهی خیر کساد بود.
آرامش مرده بود و دیگر خیر، فروش نداشت.
آن لباس های چروکیده از مشکل و خیس آویزهی بند بود.
انتظار میکشید برای چکیدن ته ماندهی قطرات وجود.
شوالیهی ناجی هم خود تشنهی دریاچیهی امید بود.
دنیا همین قدر آشفته، متن هم همین...
نظرات