نهج البلاغه خوانی - 311 (پارت دوم)

Li In Suk - #طوفان_الاقصی * زن ، عفت ، افتخار - مرد ، عزت ، اقتدار*

ادامه خطبه 27 :
2. دعوت به مبارزه و نکوهش از نافرمانى کوفیان :
آگاه باشید من شب و روز ، پنهان و آشکار ، شما را به مبارزه با شامیان دعوت کردم و گفتم پیش از آن که آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنید . به خدا سوگند ، هر ملّتى که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد ، ذلیل خواهد شد.
امّا شما سستى به خرج دادید ، و خوارى و ذلّت پذیرفتید ، تا آنجا که دشمن پى در پى به شما حمله کرد و سر زمین هاى شما را تصرّف نمود.
و اینک ، فرمانده ی معاویه ، (مرد غامدى) با لشکرش وارد شهر انبار شده و فرماندارِ من ، «حسّان بن حسّان بکرى» را کشته و سربازان شما را از مواضع مرزى بیرون رانده است.
به من خبر رسیده که مردى از لشکر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده ، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را به غارت برده ، در حالى که هیچ وسیله اى براى دفاع ، جز گریه و التماس کردن ، نداشته اند.
لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون این که حتّى یک نفر آنان ، زخمى بردارد ، و یا قطره خونى از او ریخته شود.
اگر براى این حادثه تلخ ، مسلمانى از روى تأسّف بمیرد ملامت نخواهد شد ، و از نظر من سزاوار است.
شگفتا شگفتا! به خدا سوگند ، این واقعیّت قلب انسان را مى میراند و دچار غم و اندوه مى کند که شامیان در باطل خود وحدت دارند و شما در حق خود متفرّقید.
زشت باد روى شما و از اندوه رهایى نیابید که آماج تیر بلا شدید!
به شما حمله مى کنند ، شما حمله نمى کنید. با شما مى جنگند ، شما نمى جنگید . این گونه معصیت خدا مى شود و شما رضایت مى دهید.
وقتى در تابستان فرمان حرکت به سوى دشمن مى دهم ، مى گویید هوا گرم است ، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد . و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ مى دهم ، مى گویید هوا خیلى سرد است بگذار سرما برود.
همه این بهانه ها ، براى فرار از سرما و گرما بود. وقتى شما از گرما و سرما فرار مى کنید ، به خدا سوگند که از شمشیر ، بیشتر گریزانید.

ادامه دارد ....

https://www.namasha.com/v/jPBk66Cj
https://www.namasha.com/v/x7buZURs

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

نهج البلاغه خوانی - 311 (پارت دوم)

۸ لایک
۰ نظر

ادامه خطبه 27 :
2. دعوت به مبارزه و نکوهش از نافرمانى کوفیان :
آگاه باشید من شب و روز ، پنهان و آشکار ، شما را به مبارزه با شامیان دعوت کردم و گفتم پیش از آن که آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنید . به خدا سوگند ، هر ملّتى که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد ، ذلیل خواهد شد.
امّا شما سستى به خرج دادید ، و خوارى و ذلّت پذیرفتید ، تا آنجا که دشمن پى در پى به شما حمله کرد و سر زمین هاى شما را تصرّف نمود.
و اینک ، فرمانده ی معاویه ، (مرد غامدى) با لشکرش وارد شهر انبار شده و فرماندارِ من ، «حسّان بن حسّان بکرى» را کشته و سربازان شما را از مواضع مرزى بیرون رانده است.
به من خبر رسیده که مردى از لشکر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده ، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را به غارت برده ، در حالى که هیچ وسیله اى براى دفاع ، جز گریه و التماس کردن ، نداشته اند.
لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون این که حتّى یک نفر آنان ، زخمى بردارد ، و یا قطره خونى از او ریخته شود.
اگر براى این حادثه تلخ ، مسلمانى از روى تأسّف بمیرد ملامت نخواهد شد ، و از نظر من سزاوار است.
شگفتا شگفتا! به خدا سوگند ، این واقعیّت قلب انسان را مى میراند و دچار غم و اندوه مى کند که شامیان در باطل خود وحدت دارند و شما در حق خود متفرّقید.
زشت باد روى شما و از اندوه رهایى نیابید که آماج تیر بلا شدید!
به شما حمله مى کنند ، شما حمله نمى کنید. با شما مى جنگند ، شما نمى جنگید . این گونه معصیت خدا مى شود و شما رضایت مى دهید.
وقتى در تابستان فرمان حرکت به سوى دشمن مى دهم ، مى گویید هوا گرم است ، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد . و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ مى دهم ، مى گویید هوا خیلى سرد است بگذار سرما برود.
همه این بهانه ها ، براى فرار از سرما و گرما بود. وقتى شما از گرما و سرما فرار مى کنید ، به خدا سوگند که از شمشیر ، بیشتر گریزانید.

ادامه دارد ....

https://www.namasha.com/v/jPBk66Cj
https://www.namasha.com/v/x7buZURs