:]صیک تف بای
اعتماد..
اولش برام کلمه ی مشخص و پر معنیی بود
ولی کم کم بی معنی شد
الان حس پوچی بهم دست میده با این کلمه
هر کی بیاد سمتم با تف بدرقش میکنم
هر چی خواستم جبران کنم نشد
هر کی نزدیک اومد برای درمانش بود.. عقده خالی کردنش..کمبودش..حالا خواسته یا ناخواسته
ادم احمقیم که یه اشتباهو چند بار تکرار میکنم
پس نزدیک کسی نمیشم که حتی بخوام اشتباه کنم
هر چی ضربه خوردهم بسمه
غرورمو بشکنن با تیکه هاش شاهرگ زندگیشونو میبرم
ولی هنوز کامل خرد نشده
صبر میکنم تا تموم شه کارتون
انقد این هفته مریض شدم که
وقتی مومنت میبینم دلم میخواد یکی از ایدولاش تو مومنت بمیره و اون یکی ایدول و من با هم زار بزنیم براش:]
وقتی میرم تو بارون جای اینکه با چکمه پلاستیکی شلپ شلوپ کنم و اب بازی سرمو بکنم بندازم تو جوب با خودش ببره
وقتی کسی پیدا شد که قراره تا همیشه عاشقم باشه و پیشم بمونه خودش یه تیر بزنه وسط سینم ومنو از این زندگی نجات بده
وقتی سال تحویل 1400 میشه همه با هم بمیریم و تموم شه این دردا جای اینکه شاد باشیم و بخندیم و لباس نو بخریم و عیدی بگیریم
اره..
فقط ادمای مجازی منو به این حد رسوندن
اصن از کجا معلوم شما ها واقعی باشین؟
اره من احمق بودم که تا الان تک تکونو باور کردم و بهتون اعتماد داشتم
پس صیک تف بای
نظرات (۴۶)