پیانیست(پارت دوازدهم){قسمت دوم}[گزارش نشه لطفا]
+آقای پارک مین سو
=حالتون خوبه
+اوه... بله خوبم، خوبم
خودمو جمع و جور کردمو درست سر جام وایسادم و به چشمای متعجب مین سو نگاه می کردم
=اتفاقی افتاده؟
+نه، چرا فکر می کنید اتفاقی افتاده؟
=آخه یه دفه ای گذاشتید رفتید الان که برگشتید سرتا پاتون خیسه گفتم شاید چیزی شده
+عااا... خب یه کار خیلی مهم برام پیش اومد که باید حتما اون لحظه ای میرفتم اگه باعث ناراحتیتون شدم، معذرت میخوام
=نه، ناراحت نشدم فقط خیلی نگران شدم
+عا که اینطور...از این بابت متاسفم. خب من دیگه باید برم خدانگهدارتون.
=خداحافظ
به سرعت از پله ها بالا رفتم و در خونه رو باز کردم و یه راست رفتم سمت اتاقم و...
=پایین پله ها وایساده بودم و رفتن سوجینو تماشا میکردم هرچی بیشتر به رفتاراش توجه می کردم به نظرم بامزه تر می یومد و همین طور خوشگل. لبخند کوچیکی زدمو کتمو مرتب کردم و سمت میز پدربزرگم رفتم.
&یهو کجا غیبت زد؟
+رفتم به سوجین کمک کنم
&عا پس شوالیه ی جذاب ما رفت به معشوق زیبای خودش کمک کنه
=پدربزرگ... توروخدا یکم آروم تر حرف بزن هاا اگه یکی از این گارسونا حرفامونو بشنوه چی؟
&خب بشنوه، به کتف...
=عاا واقعا که،میشه تمومش کنی
داستان من و سوجین مال خیلی وقت پیشه، تازشم این یه عشق یک طرفس
ها، یک طرفه
&یک طرفه، یک طرفه... خب دو طرفش کن، فکر نکنم با این قیافه ای که از من به ارث بردی کار زیاد سختی باشه
= اووو، خدای من خودم میدونم چه جیگری ام اما...
&وایسا ببینم نه ببخشید اشتباه شد زیادم به من نرفتی، حرفمو پس می گیرم
=چی!!!پدربزرگ (-_-)
نظرات