✙باید خوب باشی✙فیک یونگی✙
✙باید خوب باشی✙فیک یونگی✙پارت پنجم✙
پارت دوازده تو تستچی اومد!!!! منتظر نظراتتون هستم(:
==5==
(حرفهای یونگی با &، تصوراتش با _ ، حرفهای ا/ت با @،و تصوراتش با + نمایش داده میشن، نویسنده و راوی هم ()، رئیس کمپانی یونگی #، سادان *)
@چ.چی؟ سادان کجا رفت؟ وای نه! الان میره پیش یونگی... اگه متوجه تفاوت ما بشه... اگه سادان چیزی که نباید رو به یونگی بگه... نه! نمیذارم این اتفاق بیفته... (ا/ت مثل سادان توانایی غیب شدن و تلپورت رو نداره، چون جسمش انسانیه، اما سادان با اینکه دقیقا صورتش شبیه ا/تس، میتونه اینکارو بکنه.....) (ا/ت یونگی رو میبینه که داره از راهرو میگذره، قبل اینکه دوباره به اتاقش برگرده باید متوقفش کنه، چون اونطوری سادان میتونه نقشه هاشو عملی کنه....) @یااااااا یونگییییییییییی!!! &(سریع سرشو برمیگردونه و با تعجب به ا/ت که در حال دویدن به سمتشه نگاه میکنه) &ای بابا، باز این رد داد -_- (ا/ت به محض اینکه به یونگی میرسه، از بس که هول کرده، دستشو دور کمر یونگی حلقه میکنه) &این دقیقا چه کاریه که تو کردی؟ ///: یاااا ولم کم دختره دیوونه! @آ.آخه نمیشه &ه.همین الان ولم کن منحرف! @ی.یه لحظه صبر کن &وات د؟تو یه لحظه میخوای چیکار کنی؟ وللل کنننن! دوباره باید به زور متوسل شم ها؟؟ @ب.باشه باشه چرا داغ میکنی حالا (بعد اینکه ا/ت دستاشو باز میکنه، یونگی با نوک انگشت اشارش پیشونی ا/ت رو هول میده تا ازش دور شه) &(متعجب و در حالی که دهنشو کج کرده) _و. ولی نمصن دختره خله/: &واقعا دیگه فک میکنم باید توضیحی برا این داشته باشی... @توضیحی دارم،،، اما نمیتونم بگم... &توهم دیگه مسخرشو در آوردی.... الان حوصلتو ندارم، اصن از من دور شو نمیخوام باهات صحبت کنم +باز همون آش و همون کاسه /: @حالا نمیشه در اتاقتو نبندی؟ &که دید بزنی ها؟ @نه خوب برای امنیت بیشتر... اگه اینکارو کنی قول میدم رفتارای عجیب منم تموم شه.... &ازونجایی که واقعا اعصابتو ندارم و خیلی خودمو نگه داشتم که چیزی بهت نگم، باشه... فقط اگه یکبار دیگه، رفتارای غیر عادی ازت ببینم،،، باهات درست برخورد نمیکنم، حالا هم برو کنار نمیخوام ببینمت @(حالت دهن کجی) باهات درست رفتار نمیکنم////: &هنننن؟ @هیچی هیچی بفرمایید داخل، چیزی نیاز داشتین در خدمتم (((: &چیششش/: (ادامه داستان در بخش نظرات)
نظرات (۸۱)