به دنبال سرنوشت فصل دو قسمت 69
میسا:خوب حواست نبود دیگه.اگه شینا داد نزده بود الان همه بدبخت بودیم...
ریکو:گفتم که شب خوابم نمیبرد...
اریکا:خو نباید مینشستی پای فرمون
ریکو:ببخشید دیگه....الان که همه سالمیم دست من هم چیزیش نیست خوب میشه...
ناگیسا:رسیدیم عمارت باید یه نگاهی به زخمت بندازم
ریکو:مرسی..
اریکا:فقط یه چیزی.....
ریکو:بگو
اریکا:میدونم دارم چرت میگم ولی اون چیزی که توی دست ریکو بود اصلا به شیشه ماشین شباهت نداشت بیشتر شبیه.....
میسا:شبیه؟
اریکا:یه تیکه شکسته از یه شمشیر
ریکو:یعنی چی؟
اریکا:خوب مثلا منتظر این فرصت بودن تا بکشنت یا یه چیزی توی این مایه ها(اغاز کاراگاه بازی های اریکا)
ریکو:اها...ولش کن حتما بازم شمشیرمو تو کاپوت جا گذاشته بودم...
اریکا:شاید...
شو:ینی تو اینقد خنگی که شمشیرتو میزاری تو کاپوت ماشین؟؟؟؟
ریکو:همین تیکه شمشیرو میکنم تو دستتا...
میسا:ارامشتو حفظ کن لطفا الان میزنی یه بلایی سرش میاری بعدا میمونی توش...
ریکو:من جرئت دارم واقعا بزنم بنظرت؟
میسا:خو پس چرا زر میزنی؟
ریکو:خفه
شو:خوب راس میگه دیگه تو که عرزه نداری بزنی چرا اینجوری میکنی؟
ریکو:ایندفه دیگه واقعا میزنم تو صورتتا
شو:بیا بزن تعارف نکنیا
ریکو:تعارف نداریم که..
و یدونه محکم با دست سالمش میزنه تو صورت شو
شو:هوییی چیکار میکنی؟
ریکو:خودت گفتی تعارف نکنم.به من چه؟
میسا:میگن دعوا پیش میاد ولی انگار واسه شماها دعوا یه مسئله کاملا نرماله....
ریکو:تو به این میگی دعوا؟این که فقط کل کل به حساب میاد
اریکا:تو دیگه واقعا....
ریکو:واقعا؟؟
بقیه:دیونه ای
ریکو:یه چیز جدیدتر میگفتین.همه همینو میگن
اریکا:همه متوجه این مسئله شدی پس....
رجی:اصن نمیشه فهمید این چجوری تا سال اخر اومده...
شو:شما اینو نمیشناسید که....یه خرخونیه که نگو...
نظرات