رمان شیطانی ک فرشته بود پارت 4
روی صندلی نشستم به تخته خیره شدم به حرف های کاکو فکر کردم حرف هاش خیلی جدی بود. هنوز به کلاس برنگشته بود .یک دفعه در کلاس باز شد کاکو بود چشماش خیس بود معلوم بود گریه کرده . وقتی منو دید قرمز شد و سریع سر جاش نشت چند دقیقه بعد معلم دیگری وارد کلاس شد. معلم هنر بود. این معلم دیگه مثل قبلی نبود تقریبا برعکس بود . جوری رفتار میکرد ک انگار ماهم مثل اون همه چیز رو میدونیم .ازمون خواست تصویر کسی ک روبه رو مون مینشست رو بکشیم خب این برای من اسون بود چون قبلا کلاس رفته بودم ولی بقیه چی ؟ این معلمه ...
نظرات (۳)