رمان مهدوی ادموند قسمت 59(توضیحات متن رمانه)
ملیکا که از موضوع گفتگوی غیر منتظره خواهرش، آن هم در جمعی که همه حضور داشتند حتی بچه های برادرش، کاملاً جاخورده بود، نگاهی به پدر انداخت. وقتی دید پدر از صحبت مریم عصبانی و ناراحت شده است، ترجیح داد جوابی ندهد و با بشقاب غذا مشغول بازی شد؛ اما مریم هیچ توجهی به احساس پدر نکرد و همچنان ادامه داد:
...
نظرات