فیک او می خواست سوپر استار شود!! --قسمت اول--پارت اول
-یک ، دو ، سه... ام بهتر نیست یکمی جلوتر برم؟!! پاهای لختمو روی شن های ریز میکشم اثرشون روی پوستم تضاد عجیبی ایجاد میکنه...حس خوبیه..آره دختر تو فوق العاده ای.
فوق العاده؟!!
همه چیز سرجاش متوفق میشه من برای چند ثانیه وارد خلا سوالم میشم..
اطرافم یه اتاقک شیشه ای هست .به واسطه شیشه ها خودمو توش میبینم...
مثل اینکه توی یه اتاق خالی با دیوار های خاکستری روی یه صندلی فلزی نشستم...یه دفه متوجه دَر نیمه بازی میشم که روش به زبان هانگول نوشته (به پشت سرت نگاه کن!)
چشمام بدون هیچ معطلی به سمت دیگه میچرخن.
-عجیبه!! همون اتاق، همون در لعنتی بانوشته مسخرش میخوام دست از این کار احمقانه بردارم اما چشمام به محض دیدن جمله روی در بی اراده به سمت دیگه کشیده میشن.. راست، چپ ...راست، چپ... راست، چپ. سرعت چرخش چشمام آنچنان زیاد میشه که دیگه نمیتونم جهت هارو تشخیص بدم.
موهامو چنگ میزنم و از ته گلوم داد میکشم: کافیه.
-نور چشمامو میزنه. گردنم تیر میکشه...... کابوس بود؟!
نظر و لایک اجباری...
نظرات (۴۹)