حضرت علی اصغر
روضه حضرت علی اصغر به روایت حرمله
یکی یکی قتلهی کربلارو میگرفت و میکشت ، نوبت رسید به حرمله لعنت الله علیه …
گفت بی ادب ، بی حیا … سه تا تیر زدی ، سه جای قلب زهرارو مجروح کردی ، یه تیر زدی به چشمای خوشگل عباس ، یه تیر زدی به گلوی نازک علی ، یه تیر هم اون وقتی آقای غریبمون دامن عربیرو بالا زد ، خون پیشانی رو پاک کنه به قلب آقا .. شد یه جا دلت بسوزه ؟!گفت حسین رو زدم دلم نسوخت ، عباسرو زدم دلم نسوخت ، اما یه جا اینقدر دلم برای حسین سوخت ..
گفت همین که تیر رو زدم ، نگاه به بچه کرد ..دیدم ابی عبدالله حیرون مانده ، دو قدم میاد سمت خیمه چشمش به رباب میفته برمیگرده ، میاد سمت لشکر همه دارن هو میکنن ..حسین … یکی نبود به این بیشرف بگه
جنگ هم اصولی داره ..
تیری که استخوان اباالفضل را شکست
آن تیر را به حنجر این پسر زدی
نظرات