فیک از جانگ کوک ( اخرین گلبرگ) port 8
برای اولین با حس حسادت رو چشیدم
واقعا دلم به هزار تیکه تبدیل شد وقتی از هم جدا شدن یکم به هم نگاه کردن که جانگ کوک بهم نگاه کرد تعجب کرد که شاهد این صحنه بودم لایلا هم نگاهم کرد و لبخند شیطانی زد رفتم طبقه بالا جانگ کوک به خدمتکار گفت که لایلا رو شوت کنه بیرون بعد اومد دنبالم ، در رو قفل کردم تا نیاد تو ، پشت در وایساده بود و به در میکبید و هی میگفت که در رو باز کنم اما باز نمیکردم ، لباسام رو شرتی پرتی ریختم توی چمدونم و در اتاق رو باز کردم کنارش زدم و از پله ها رفتم پایین و سوار کالسکش شدم و به زور به راننده گفتم راه بیوفته ، جانگ کوک دیر رسید کالسکه راه افتاد ، رفتم قصر خودمون وارد قصر شدم و به طرف پدرم که داشت با خدمتکار دعوا میکرد دویدم و اشک میریختم ، پدرم تا متوجه من شد سریع بغلش کردم ازم سوال میکرد چی شده ، یکم اروم شدم و با هم روی صندلی ۳ نفره نشستیم و من همه چیز رو براش تعریف کردم ، یک دفعه در قصر با کلی سر و صدا باز شد برگشتیم به در قصر نگاه کردیم جانگ کوک بود بلند شدیم جانگ کوک اومد سمتم یکم مونده بود بهم برسه که پدرم بلند شد و مانعش شد به من نگاه میکرد :
نظرات (۲)