عام از کجا شروع کنم و چیبگم....
قصه دوستی ما از جلیی شروع میشه ک من ی روز بعد از کلاس خارج از برنامه ای ک تو مدرسه داشتم همراه پدرم ساعت ۱۶ و نیم میریم اتکا ک خرید کنیم (اتکا ی فروشگاهه ک برای کارمندای ارگانای خاص کارت حکمت داره یعنی میتونن با پولی ک تو اون کارت هست خرید کنن)

از اونجا ک هر چا برم و هر کار کنم اگ بویی از کتاب از ی پستویی بشنومم درجا ب اون ثمت کشیده میشممم
تو ی اون فروشگاه هم رفتم سمت کتابایی ک بود و کتاب زندگی نانه ی این شهیدو دیدم در واقع اون لحظه نه از خلاصه ی کتاب چیزی فهمیدم و برام جذاب بود و نه میدنستم و توجهم جلب شده بود ک این کتاب اصن درمورد مدافع حرمه ...
رفتم و کتاببو باز کردم از قلم اون دختر خیلی خوشم میومد داشت از نشستنش تو ی تاکسی انزلی ب رشت حرف میزد برام جالب بود!
اون کتابو رفتم جلو و پولشو هنراه با بقی وسایل حساب کردیم

اومدم خونه پشیمدن شدم و گفتم شاید نباید میخریدم چون حال خوندنشو نداشتم باباهم گف انقد کتاب میخری !

خلاصه سه ماهی از خرید کتاب گذشت و من شروع کردم ماه رمضون ب خوندن کتابای ایه های جنون
این کتابم بدون این ک بدونم مدافع حرمی توش درکاره و پسره شهید میشه از نویسنده اش انلاین سفارش دادم (خنده)
بعد از خوندنش ذهنم راجب مدافع های حرم تغییر گرد مخصوصا اونا ک جوون بودن!
درست بعد تموم کردن اون کتاب ۵۰۰ ص ای اومدم و شروع کردم اقن کتاب ۱۱۸ ص ای از زندگی این شهیدو شروع کردم ..
شبش اومدم و نگاه کردم نوشته زندگی نانه شهید بابک نوری هریس..
مدافع حرم!
تو گوگل اسمشو سرچ کردم گفتم پس یکم اطلاعات بگیرم
عکساشو ک دیدم پرام ریخ
خوشگل بود!
الان درمورد همه چیش کنکجاوم
شاید ندونین
ولی وقتی ب این فک میکنم ک چجوری این کتابو خریدم..
میفهمم خودش برا دوستی باهاش منو انتخاب گرده!
اون ۳ ماه پیش انتخابم کرده بود و من سه ماه تو کتابخونم منتظرش گزاشتم :))
این شد ک این شهید شد رفیق شهیدم !
چن شب پیش ک از ناراحتی و گریه نمیدونستم چیکار کنم
این میکس شهیدو شروع کردم ب درست کردن!
ارومم کرد!
گریم بند اومد....
الان ک کتابشو میخونم انگا ک درس باشه نکته ب نکته راجب رفتاراشو هایلایت میشکم ...
رفیق شهیدم :
بابک نوری هریس!

اطلاعاتی از شهید : دانشجوی فوق لیسانس وکالت داشنگاه تهران
۲۵ ساله
کیک بوکسینگ کار
از اذری های گیلان
زمان شهادت : ۱۳۹۶
عملیات بوکمال