جـهان مـوازے ۱۱ (فصل دوم
صبح شد خوابیده بودم لونا داشت صدام میزد تا بیدار شم ولی خواب بودم هنوز...بلاخره بیدار شوم گفته چیشده آتیش گرفتین چیه گفت مرگو چیه گفتم اها حالا برو بیرون داداش گفت داداش؟من دخترما!:/گفتم ع؟گیج شدم برو بیرون لونا:/رفت اومدم بیرون ب اکیپ سلام گفتم حوصلم نمیشد هیچ کاری بکنم گشادیم گرفته بود=_]گفتم برم اهنگ گوش بدم گوش دادم....ظهر شد وقت ناهار شد وی باز هم خواب بودن این دفعه با دوتا ماهیتابه اومده بودن ی هو سروصدا ایجاد شد گفتم بزارین بخوابم غذا کوفتم بشه بابا اه!
...
نظرات (۸)