فقط یه بار

E.oneهمون رضا
E.oneهمون رضا

وقتی تنها یه بار همه باورت کشته میشه
اون جاست که تو هم دست‌هات مشت میشه
تازه دوزاریت میوفته شمشیر فقط با خون شسته میشه
میفهمی رفیق شش ساله‌ات هم اهل کوفه میشه
کرختی رسوخ میکنه به نیمه‌ی چپت،
حالاست که لبخنده‌ات با پتک تردید کوفته میشه
شب و روزت میگذره به لال بودن پشت بینایی،
میشی شهر بی‌سکونی که روزی دیگه سوخته میشه
میری و میشی شب تا صبح غرق نیش اطرافت،
میشی کلاژی کهنه که به پیرهن دوخته میشه

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

فقط یه بار

۶ لایک
۱ نظر

وقتی تنها یه بار همه باورت کشته میشه
اون جاست که تو هم دست‌هات مشت میشه
تازه دوزاریت میوفته شمشیر فقط با خون شسته میشه
میفهمی رفیق شش ساله‌ات هم اهل کوفه میشه
کرختی رسوخ میکنه به نیمه‌ی چپت،
حالاست که لبخنده‌ات با پتک تردید کوفته میشه
شب و روزت میگذره به لال بودن پشت بینایی،
میشی شهر بی‌سکونی که روزی دیگه سوخته میشه
میری و میشی شب تا صبح غرق نیش اطرافت،
میشی کلاژی کهنه که به پیرهن دوخته میشه