فن فیکشن kill or kiss _ پارت 101
سریع سمتش دوییدم تا کمکش کنم . شدیدا ضعیف شده بود و انگار هرچی جون تو بدنش داشت از بین رفته بود . سرفه های بدی میکرد .
این مرد اصلا شبیه مرد شیطانی نبود که منو مسموم میکرد .
با حرص برگشتم سمت رییس کیم _ معنی این کارات چیه ؟؟ مگه نکشته بودیششش ؟؟؟
رییس کیم به پدربزرگ نگاه کرد _ فک میکردم همه چیو اون زمان بهش گفته باشی .
باز با حرص غریدم _ عین آدم واضح حرف بزن ببینم چی میگی !
رییس کیم به پدربزرگ اشاره کرد _ چرا ازش نمیپرسی ؟ مطمعنم میتونه همه چیو برات توضیح بده .
چشمای پدربزرگ به زور باز شد _ یوجین تو نباید اینجا باشی ... میخواد تو رو بکشه ... من خیلی در حقت ظلم کردم پس حقمه اینجا زجر بکشم ... اما تو نه ... برو
نمیتونستم چیزیو که میشنیدم باور کنم . این واقعت همون مردی بود که منو بزرگ کرده بود ؟
من _ نگران من نباش ... فقط ... فقط همه چیو بهم بگو .
نظرات (۲۷)