ادیت دلی من از سلول های سریال سلول های یومی(بخش انیمه)

۴۴ نظر گزارش تخلف
zahra (صاحب کانال اینجا را ترک کرد)
zahra (صاحب کانال اینجا را ترک کرد)

خب من باز اومدم#خنده# فکر نمیکردم بیام از اونجایی که حوصله نما رو نداشتم و حتی چند روز نت نگرفتم که نما نیام.ولی چند روز که درس نمیخوندم این میکس درست کردم. امیدوارم خوشتون بیاد:قلب:
برم سراغ میکس و سریال. به نظرتون میکس خوب شده؟ من انقد سر این میکس با فیلمورا سر و کله زدم که فکر کنم پدر برنامه شو درآوردم الان برنامه اش برام نمیاد از بس که من رفتم تو برنامه اش خارج شدم رفتم خارج شدم:خنده:
فصل دوم این سریال با برادر های کوچیکترم دیدم. من خودم فصل دوم این سریال بیشتر دوست داشتم و طرفدار بابی بودم و هستم. داداشم سینا طرفدار وونگ بود:خنده: سبحان هم که طرفدار سلول ها بود دلش می‌خواست فقط سلول ها باشن:خنده:
بخش سلول ها که منو وارد یه دنیای کیوت شیرین دوست داشتنی بامزه میکرد و من عاشقش بودم. عاشق شخصیت پردازی سلول منطق یومی بودم:خنده: خیلی بدبخت بود باید جلوی گند زدن بقیه سلول ها رو می‌گرفت خیلی هم کیوت و مهربون بود برعکس سلول احساس یومی که همش تغییر فاز میداد و گند میزد و فقط به فکر خودش بود! این شخصیت پردازی کلیشه اینکه منطق خشک و احساس مهربونه رو کاملا از بین میبره و نشون میده احساس به معنای مهربون بودن نیست و منطق به معنای خشک و ربات طور بودن نیست! سلول شیطون هم خیلی دوست داشتم خیلی خنده دار بود فقط اونجایی که کتاب مثبت ۳۰ به سلول رشد مو داد:خنده: کلا خیلی خنده دار و شیطون بود.
در مورد یومی احساساتش خیلی رو مخ بود بیشتر شبیه احساسات یه دختر نوجوان بود تا احساسات یه دختر ۳۴ ساله:خنده: در مورد بهم زدنش با بابی خیلی حرص خوردم:خنده: اگه من بودم سریع با بابی ازدواج میکردم فقط قبلش بهش میگفتم میتونی رو دختر های دیگه هم کراش داشته باشی فقط از من توقع بچه نداشته باش من نمیخوام بچه دار شم:مسخره:
حقیقتا تو رویاهامه که اگه نامزد کردم با کسی نامزد کنم که بچه دوست نداشته باشه:خنده:
البته من اصلا به ازدواج فکر نمی‌کنم هااا وقتی هم ازدواج میکنم که هدفم رو ازش فهمیده باشم. چند روز پیش از پس کار های خونه بر نمی اومدم مامانم میگفت هم سن و سال های تو دارن یه زندگی رو میچرخونن شوهر دارن بچه دارن (من تو دلم جرر خوردم از خنده)
یومی خیلی دنبال عشق واقعی بود و این واقعا رو مخ بود.
بابی و وونگ هم یه مشکلاتی داشتن که ولش کن:( از وقتی این سریال دیدم تبدیل شد به عشق اولم:))) این سریال کمک میکنه رفتار آدما رو بهتر بشناسیم:)

نظرات (۴۴)

Loading...

توضیحات

ادیت دلی من از سلول های سریال سلول های یومی(بخش انیمه)

۴۳ لایک
۴۴ نظر

خب من باز اومدم#خنده# فکر نمیکردم بیام از اونجایی که حوصله نما رو نداشتم و حتی چند روز نت نگرفتم که نما نیام.ولی چند روز که درس نمیخوندم این میکس درست کردم. امیدوارم خوشتون بیاد:قلب:
برم سراغ میکس و سریال. به نظرتون میکس خوب شده؟ من انقد سر این میکس با فیلمورا سر و کله زدم که فکر کنم پدر برنامه شو درآوردم الان برنامه اش برام نمیاد از بس که من رفتم تو برنامه اش خارج شدم رفتم خارج شدم:خنده:
فصل دوم این سریال با برادر های کوچیکترم دیدم. من خودم فصل دوم این سریال بیشتر دوست داشتم و طرفدار بابی بودم و هستم. داداشم سینا طرفدار وونگ بود:خنده: سبحان هم که طرفدار سلول ها بود دلش می‌خواست فقط سلول ها باشن:خنده:
بخش سلول ها که منو وارد یه دنیای کیوت شیرین دوست داشتنی بامزه میکرد و من عاشقش بودم. عاشق شخصیت پردازی سلول منطق یومی بودم:خنده: خیلی بدبخت بود باید جلوی گند زدن بقیه سلول ها رو می‌گرفت خیلی هم کیوت و مهربون بود برعکس سلول احساس یومی که همش تغییر فاز میداد و گند میزد و فقط به فکر خودش بود! این شخصیت پردازی کلیشه اینکه منطق خشک و احساس مهربونه رو کاملا از بین میبره و نشون میده احساس به معنای مهربون بودن نیست و منطق به معنای خشک و ربات طور بودن نیست! سلول شیطون هم خیلی دوست داشتم خیلی خنده دار بود فقط اونجایی که کتاب مثبت ۳۰ به سلول رشد مو داد:خنده: کلا خیلی خنده دار و شیطون بود.
در مورد یومی احساساتش خیلی رو مخ بود بیشتر شبیه احساسات یه دختر نوجوان بود تا احساسات یه دختر ۳۴ ساله:خنده: در مورد بهم زدنش با بابی خیلی حرص خوردم:خنده: اگه من بودم سریع با بابی ازدواج میکردم فقط قبلش بهش میگفتم میتونی رو دختر های دیگه هم کراش داشته باشی فقط از من توقع بچه نداشته باش من نمیخوام بچه دار شم:مسخره:
حقیقتا تو رویاهامه که اگه نامزد کردم با کسی نامزد کنم که بچه دوست نداشته باشه:خنده:
البته من اصلا به ازدواج فکر نمی‌کنم هااا وقتی هم ازدواج میکنم که هدفم رو ازش فهمیده باشم. چند روز پیش از پس کار های خونه بر نمی اومدم مامانم میگفت هم سن و سال های تو دارن یه زندگی رو میچرخونن شوهر دارن بچه دارن (من تو دلم جرر خوردم از خنده)
یومی خیلی دنبال عشق واقعی بود و این واقعا رو مخ بود.
بابی و وونگ هم یه مشکلاتی داشتن که ولش کن:( از وقتی این سریال دیدم تبدیل شد به عشق اولم:))) این سریال کمک میکنه رفتار آدما رو بهتر بشناسیم:)