فن فیکشن kill or kiss _ پارت 100
پ.ن : سلام . بخاطر این وقفه طولانی متاسفم . واقعا میگم شرمندم ولی خب نشد اپ کنم . ایشالا این چند روز تند تند اپ میکنم تا جبران شه ... عیدتون هم مبارک ^^
_________
مدتی تو سکوت گذشت . من دیگه کلافه شده بودم اما معلوم بود اون داره کیفشو میکنه .
و بالاخره دهنشو باز کرد _ سال ها پیش دلیل گروگان گرفتن یونگجه و پدربزرگت این بود که تو به عنوان پروانه ی مشکی زیادی توی ... کار من دخالت کرده بودی .
اره راس میگفت . من میخواستم اون به اصطلاح کارشو متوقف کنم .
پوزخند زدم _ هه اره ! خیلی نزدیک شده بودم کارتو از بین ببرم کثافت .
خنده ی هیستریکی کرد _ تو یه جونوری دختر . خیلی وقت پیش باید دخلت درمیومد . چجوری تونستی زنده بمونی تا حالا ؟؟
حرفش کاملا گیجم کرد . مگه .. مگه اون روز من و یونگجه ازاد نشدیم و پدربزرگم نمرد ؟
پس چرا جوری حرف میزنه انگار قرار بوده من بمیرم ؟!
من _ داری درمورد چی حرف میزنی ؟؟ تو خودت منو ول کردی برم .
خود رییس کیم با قیافه ی گیج شده بهم نگاه کرد _ چی ؟! این ینی منم اون زمان ....
شروع کرد به خندیدن . اما خنده ی شاد نبود . خنده ای بود که مردم وقتی ناراحتن میکنن یا وقتی کسی گولشون زده یا ناامیدشون کرده از روی شوک میخندن .
من _ تو هم اون زمان چی ؟
رییس کیم _ تو واقعا هیچی نمیدونی ؟؟ فک میکردم زندگیت هیچ ارزشی نداره اما حتما داره که زنده موندی .
صدامو با حرص بلند کردم _ داری درمورد چی حرف میزنییی ؟؟
رییس کیم _ بیارینش .
یه در باز شد و چندتا مرد گنده ی مشکی پوش یکی رو کشون کشون اوردن نزدیک ما .
وقتی چشمم افتاد به چهره ی اون مرد ... شوکه شدم ....
من _ اینجا چه خبرههههه ؟؟؟؟
رییس کیم پوزخند زد _ شوکه شدی ؟ مطمعنم کل عمرت از کسی متنفر بودی که نه یبار بلکه دوباررر جونتو نجات داده .
هیچی نمیفهمیدم .
منظورش چی بود که جونمو نجات داده ... هیشکی هم نه اینننن مردددد ؟؟
اون مرد با صدای شکسته بریده بریده گفت _ ی...یوجین .. ف..فرار ... فرار کن !
وحشیانه کتک خورده بود . کل صورتش زخمی بود و از همه جاش خون میومد . ولی این چیزی نبود که منو متعحب کرده بود ...
این منو متعجب کرده بود که .... زنده بود !
با شوک سمتش قدم ورداشتم _ پ..پدربزرگ !
نظرات