تک پارتی اسمات نامجون کپ و کامنت

۳۰ نظر گزارش تخلف
کام آن نیو کیم فمیلی
کام آن نیو کیم فمیلی

حدود یک سالی بود که با نامجون زورکی ازدواج کرده بودم. من و اون واقعا علاقه ای به هم نداشتیم شاید من این طور فکر میکردم.....
نامجون یا همیشه سرش تو گوشیش بود یا کتاب میخوند یا همش بیرون بود . ما دوتا فقط بخاطر باباهامون با هم ازدواج کردیم وگرنه ......
تا اینکه یه شب همینجوری که داشتم تلویزیون نگاه میکردم و به زندگی تباه شدم فکر میکردم صدای زنگ در اومد توجه نکردم چون میدونستم نامجونه و کلید داره اما بعد دیدم نه همش داره زنگ میزنه همین که درو باز کردم با چهره ی نامجون رو برو شدم
(علامت ا.ت - علامت نامی=)
-سلام مگه خودت کلید نداری؟
=سلام بیبی نه میخواستم تو برام باز کنی
با این حرفش متعجب شدم چرا بهم گفت بیبی چرا اینجوری باهام حرف زد که یهو اومد بغلم کرد . از بوی نفساش میشد فهمید که حسابی مسته.
-نامجون حالت خوبه؟
=اره عزیزم بهتر از همیشه
سرشو داخل گردنم فرو برد و شروع کرد به کیس ماک گذاشتن....
-ن...نامجون.....چی...چیکار م.....میکنی؟
=بیبی من تو این یک سال خیلی در موردت بد فکر کردم تو خوشکل ترین سکسی ترین مهربون ترین دختری هستی که دیدم امشب میخوام مال خود خودم بشی
-نامجون میخوای چیکار کنی؟
= کاری که توی این یک سال باید انجام میدادیم
میدونستم چی میگه ولی باز پرسیدم
-م....منظورت چ..چیه؟
=حالا میفهی چی میگم
منو براید استایل بغل کرد و برد تو اتاق و پرتم کرد رو تخت و روم خیمه زد

نظرات (۳۰)

Loading...

توضیحات

تک پارتی اسمات نامجون کپ و کامنت

۱۴ لایک
۳۰ نظر

حدود یک سالی بود که با نامجون زورکی ازدواج کرده بودم. من و اون واقعا علاقه ای به هم نداشتیم شاید من این طور فکر میکردم.....
نامجون یا همیشه سرش تو گوشیش بود یا کتاب میخوند یا همش بیرون بود . ما دوتا فقط بخاطر باباهامون با هم ازدواج کردیم وگرنه ......
تا اینکه یه شب همینجوری که داشتم تلویزیون نگاه میکردم و به زندگی تباه شدم فکر میکردم صدای زنگ در اومد توجه نکردم چون میدونستم نامجونه و کلید داره اما بعد دیدم نه همش داره زنگ میزنه همین که درو باز کردم با چهره ی نامجون رو برو شدم
(علامت ا.ت - علامت نامی=)
-سلام مگه خودت کلید نداری؟
=سلام بیبی نه میخواستم تو برام باز کنی
با این حرفش متعجب شدم چرا بهم گفت بیبی چرا اینجوری باهام حرف زد که یهو اومد بغلم کرد . از بوی نفساش میشد فهمید که حسابی مسته.
-نامجون حالت خوبه؟
=اره عزیزم بهتر از همیشه
سرشو داخل گردنم فرو برد و شروع کرد به کیس ماک گذاشتن....
-ن...نامجون.....چی...چیکار م.....میکنی؟
=بیبی من تو این یک سال خیلی در موردت بد فکر کردم تو خوشکل ترین سکسی ترین مهربون ترین دختری هستی که دیدم امشب میخوام مال خود خودم بشی
-نامجون میخوای چیکار کنی؟
= کاری که توی این یک سال باید انجام میدادیم
میدونستم چی میگه ولی باز پرسیدم
-م....منظورت چ..چیه؟
=حالا میفهی چی میگم
منو براید استایل بغل کرد و برد تو اتاق و پرتم کرد رو تخت و روم خیمه زد