صدای شاعران
دکمه ی شعر زیبای "وصف حال من نسیت" با صدای " شاعر" *** Vasf_e_hal_e_man_nist
وصف حال من نیست
شعر: باران شیخ الاسلامی
صداخوانی: باران شیخ الاسلامی
تنظیم:آرتا رحیمی
من ندارم...
نه توانِ نگفتن، نه توانِ نهفتن!
اما جرأت گفتن نیست
چکنم با دلِ دیوانۀ خود
که منِ سودایی...
مانده درکارِ خود و حالِ خود و می میرد!
هر زمان این نفسم، برای یک بارِ دگر می گیرد!
من از این شوق و تمنّا
تا سر حد جنون، بیمارم؛
امشب تندترین عصیانِ جهان را دارم
میسوزم...
میسوزم...
میسوزم...
◘◘◘
هذیان بر خطم چون شرّر میدوزم
نه از این عشق، توانست که دل بردارم
نه بر این جانِ بیمار امیّدی، که طاقت آرم!
سرِ مجنون صفت و بی عقلم!!
دلِ وحشی صفتِ بی درکم!
من به چه می بالم؟!
به همین عشق؟؟
همین آتش افتاده به عمر!!
که مرا سوزانده...
و به شکلی دیگر، در خودش جان داده!
به سلامی دیر و...
شرح حالی در هم؛
یک خداحافظ هم؟!
من به چه بالیدم؟ به همین افتادن؟!
به همین باورِ تلخ، که مرا پیچانده؟!
که مرا این ساعت به نوشتن رانده...
آینه زود به دیوار بخور
و هزاران "من" شو...
"من" نه اینم که همه آینه ها میگویند!
من همین بارانم...
که کنون بی وقفه، بر زمین تنِ خود میبارم!
من همین عصیانی، پشت هم میگویم...
بی هوس میگویم...!
◘◘◘
بی رعایت عروض
نه سپیدست ، نه نو...
یک بداهه "درد" است
تب و هذیانِ زنی لابه لای دفترش...
حالِ بد، مُردنِ من...
انگار دارم دنبال قبر خودم میگردم
وسطِ قبرستان...
بعد آزادی روح، از تنِ این زندان!
یک زمانی ناگهان...
در کسی "من" گم شدم!
"من" اینکه نگاه های آشنا میگویند: "میشناسم"...
نیستم!
"من" که را میجویم؟!
"من" شاید سالهاست که دروغ میگویم!
از خودم میپرسم:
تا به کی می تابی در چنین زنجیری؟!
که ترا می بندد هر نفس
بر این سردِ سیاهِ منحوس!
بر کابوس؟!
بی حقیقت امّا...
در نقابی بی گناه...
◘◘◘
بحث جرأت ها نیست
طاقت گفتن نیست...
آی سایه ها، سایه ها، سایه ها...
سایه های تردید
سایه های خاموش
طاقت ماندن نیست...
اینکه من میگویم وصفِ حالِ من نیست
در کویر این "درد" قطره ای باران نیست...
اینکه من میگویم وصفِ حالِ من نیست...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیشنهاد ما
کانال ادبی "شعرنوش" در تلگرام
https://telegram.me/shernosh
نظرات