Desiree Novel _ Episode 3 She's Gone Part 10

۰ نظر گزارش تخلف
ʀᴀʏʟᴀ(ᴄʟᴏꜱᴇᴅ ꜰᴏʀ ᴀ ꜰᴇᴡ ᴅᴀʏꜱ...)
ʀᴀʏʟᴀ(ᴄʟᴏꜱᴇᴅ ꜰᴏʀ ᴀ ꜰᴇᴡ ᴅᴀʏꜱ...)

تهیونگ حرف دیگه ای نزد و سرش رو پایین گرفت. موهای فر
و شلخته اش بلند تر شده بود و الغر تر از همیشه به نظر
میرسید. جیمین که کنار در ایستاده بود، گفت:
_ من رفتم هیونگ...
_ با چی اومده بودی؟
_ ماشین تمین... فعال خداحافظ.
قلبش برای لحظه ای ایستاد، شیشه ی مشروب رو روی زمین
انداخت و اهمیتی به صدای شکسته شدنش نداد. با عجله کت
قهوه ای رنگش رو برداشت، به دنبال جیمین رفت، اون یک بار
این اشتباه رو کرده بود... دیگه تکرارش نمیکرد:
_ جیمیناااا... خودم میرم دنبالش.
جیمین با تعجب پله های رفته رو برگشت و سوییچ رو به
دستش داد:
_ باشه، مراقب خودت باش...
بدون اینکه حرفی بزنه، سوییچ رو گرفت و سوار ماشین قدیمی
تمین شد.
نیم ساعت گذشته بود که به فرودگاه رسید، دستی به موهای
فر شده اش کشید و به سمت گیت بازرسی رفت. از گیت رد
شد و توی سالن انتظار نشست، نگاهی به ساعتش انداخت،
ساعت از سه گذشته بود و این یعنی پروازش تا االن نشسته
بود، به سمت زنی که کنارش نشسته بود برگشت و گفت:
_ ببخشید پرواز مارسی سئول کی میشینه ؟
زن با تعجب نگاهش کرد و گفت:
_ ده دقیقه پیش نشسته، مسافرا احتماال االن رفتن واسه
تحویل بارش...
بدون گوش دادن به بقیه ی حرفهای زن بلند شد و به سمت
تحویل بار رفت، جمعیت زیادی منتظر ایستاده بودن و هر
کسی منتظر چمدون خودش بود. با دقت نگاهی به همه ی
آدمها انداخت اما نتیجه ای نداشت. آروم زیر لب گفت:
چطوری بشناسمش؟
برای یک لحظه چشمش به پسر جوانی خورد که عینک گردی
به صورتش زده بود و چمدونش رو برمیداشت، ممکن بود
جونگکوک باشه... به هر حال بعد از بلوغ چهره ی هر کسی
تغییر میکرد، به پاهاش قدرت داد و با قدم های بلند به سمتش
رفت چیزی به رسیدن بهش نمونده بود که فردی با شدت
بهش برخورد کرد. پاش به پای تهیونگ گیر کرد و چیزی به
افتادنش نمونده بود که دست تهیونگ دور بازوش حلقه شد و
بغلش کرد. پسر با تعجب بهش زل زده بود، به سختی نگاهش
میکرد عینکش از چشمهاش افتاده بود و مطمئنا بدون عینک
کامال تار میدید با تته پته ازش جدا شد و نگاهی به اطراف
انداخت تا عینکش رو پیدا کنه اما موفق نشد، تهیونگ که
عینک رو دقیقا پیش پاش پیدا کرده بود به سمتش رفت و
عینک رو روی صورتش گذاشت. پسر که خجالتی به نظر
میرسید آروم سرش رو بلند کرد و نگاهش کرد، ضربان قلب هر
دو به شدت باال رفته بود...

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

Desiree Novel _ Episode 3 She's Gone Part 10

۵ لایک
۰ نظر

تهیونگ حرف دیگه ای نزد و سرش رو پایین گرفت. موهای فر
و شلخته اش بلند تر شده بود و الغر تر از همیشه به نظر
میرسید. جیمین که کنار در ایستاده بود، گفت:
_ من رفتم هیونگ...
_ با چی اومده بودی؟
_ ماشین تمین... فعال خداحافظ.
قلبش برای لحظه ای ایستاد، شیشه ی مشروب رو روی زمین
انداخت و اهمیتی به صدای شکسته شدنش نداد. با عجله کت
قهوه ای رنگش رو برداشت، به دنبال جیمین رفت، اون یک بار
این اشتباه رو کرده بود... دیگه تکرارش نمیکرد:
_ جیمیناااا... خودم میرم دنبالش.
جیمین با تعجب پله های رفته رو برگشت و سوییچ رو به
دستش داد:
_ باشه، مراقب خودت باش...
بدون اینکه حرفی بزنه، سوییچ رو گرفت و سوار ماشین قدیمی
تمین شد.
نیم ساعت گذشته بود که به فرودگاه رسید، دستی به موهای
فر شده اش کشید و به سمت گیت بازرسی رفت. از گیت رد
شد و توی سالن انتظار نشست، نگاهی به ساعتش انداخت،
ساعت از سه گذشته بود و این یعنی پروازش تا االن نشسته
بود، به سمت زنی که کنارش نشسته بود برگشت و گفت:
_ ببخشید پرواز مارسی سئول کی میشینه ؟
زن با تعجب نگاهش کرد و گفت:
_ ده دقیقه پیش نشسته، مسافرا احتماال االن رفتن واسه
تحویل بارش...
بدون گوش دادن به بقیه ی حرفهای زن بلند شد و به سمت
تحویل بار رفت، جمعیت زیادی منتظر ایستاده بودن و هر
کسی منتظر چمدون خودش بود. با دقت نگاهی به همه ی
آدمها انداخت اما نتیجه ای نداشت. آروم زیر لب گفت:
چطوری بشناسمش؟
برای یک لحظه چشمش به پسر جوانی خورد که عینک گردی
به صورتش زده بود و چمدونش رو برمیداشت، ممکن بود
جونگکوک باشه... به هر حال بعد از بلوغ چهره ی هر کسی
تغییر میکرد، به پاهاش قدرت داد و با قدم های بلند به سمتش
رفت چیزی به رسیدن بهش نمونده بود که فردی با شدت
بهش برخورد کرد. پاش به پای تهیونگ گیر کرد و چیزی به
افتادنش نمونده بود که دست تهیونگ دور بازوش حلقه شد و
بغلش کرد. پسر با تعجب بهش زل زده بود، به سختی نگاهش
میکرد عینکش از چشمهاش افتاده بود و مطمئنا بدون عینک
کامال تار میدید با تته پته ازش جدا شد و نگاهی به اطراف
انداخت تا عینکش رو پیدا کنه اما موفق نشد، تهیونگ که
عینک رو دقیقا پیش پاش پیدا کرده بود به سمتش رفت و
عینک رو روی صورتش گذاشت. پسر که خجالتی به نظر
میرسید آروم سرش رو بلند کرد و نگاهش کرد، ضربان قلب هر
دو به شدت باال رفته بود...