خداشناسان در آموزش پرورش
من و طاها با دو نفر دیگه از خداشناسان رفته بودیم به اداره آموزش پرورش
براى ثبت نام در مسابقات تک آور کوچک بعد کلى بالا پایین رفتن رفتیم به اتاق معاونت پرورشى
که طاها رفت داخل من و دو دوست دیگر هم پشت طاها بودیم بعد طاها گفت :( آقا سلام ما اومدیم
تو این مسابقه تک آور کوچک بکنیم )البته میخواست بگه ثبت نام کنیم
از ما گذشته که داشتیم پشت طاها میمردیم از خنده و پهن زمین بودیم یارو مرده رفته بود زیر میز
میگفت :( god helpe me ) البته جیغم میکشید و کمک میخواست
طاها صورتش پوکر شده بود هى به ما میگفت :( چى شده ؟! انقدر نخندید بحرفید چى شده )
ما هم هر چقدر تلاش کردیم نتونستیم حلوى خندمون رو بگیریم با همون حال به طاها گفتیم چى شده
بعدش یه نفر اومد گفت کى کمک میخواد ولى وقتى اومد فقط صدا میومد ولى تصویر نبود وقتى اون یارو هم رفت که
ببینه چى شده یه دفعه صورتش خندانش به حالت پوکر تبدیل شد و مونده بود بخنده یا گریه کنه یا فرار
اینگونه شد که ما کل اداره آموزش پرورش رو به ...... دادیم و اومدیم
واقعا یه خسته نباشید به طاها و تشکر میکنم ازش که موجب خنده ما شد
خخخخخخ
نظرات (۵۸)