رمان پارت 16
سوربهی
حیدر عکسش رو نشونمون داد و هر سه تامون به عکسش نگاه کردیم،دختر قشنگی بود واقعا...
دوباره ادامه داد که این دختره برای اسد هر کاری میکنه حتی جون میده بهش البته اسد به هیچ چیزی نیاز نداره ماشین زیر پاش رو دیدید انواع این ماشینا زیر پاشه...
برادر دومی اسمش ریتیک اون دوگانه است...
گفتم:دوگانه یعنی چی؟
گفت:الان میگم و ادامه داد دوگانه یعنی یه روز مغروره و با هیچکس زیاد صحبت نمیکنه،یه روزم شاده و با همه میگه و میخنده البته شاد بودنش اون شادبودنی نیست که شما فکرش رو میکنید و اینکه بیشتر حالت اولش رو داره و با کسی حرف نمیزنه درواقع اون با هیچ کس حرف نمیزنه دیگران با اون حرف میزنن و اینکه اون دوست دختراش کل شهرن ولی اون به هیچ کدومشون نیم نگاهی هم نمیکنه ولی یکیشون هست که هر روز پیشش اون واسش کل زندگیش رو میده اینو بیشتر مردم میدونن اینم عکسش.....
سه تایی نگاش کردیم که دیدم اینم واقعا دختره قشنگیه ...
دوباره ادامه داد و سومین برادر اسمش مانیش پسر شادیه و بیشتر اوقات میگه و میخنده ولی اگر عصبانی بشه هیچی جلودارش نیست حواستون باشه اونم دوست دختر کم نداره ولی با یکیشون بیشتر جوره اونم اینه عکسش البته داخل همین دانشگاهم هست ولی الان اینجا نیست تا نشونتون بدم و البته هر سه دختری که نشونتون دادم وضعشون توپه ولی به اندازه این سه تا برادر نه و خونه هر سه نفرشونم از هم جداست،یه قصر سه تایی دارن البته این یکی از قصراشونه....
در کل این یه مختصر توضیحی درباره این سه برادر بود البته اگر بخوام درباره شون توضیح بدم یه شبانه روز و یا شاید بیشترم طول بکشه و گفت:مراقب خودتون باشید و میخواست بره که با حرف من.............
خوشتون اومد لایک و نظر فراموش نشه
نظرات (۳)