FMV ⸸ aRMy
( Khatereh & Jimin senario/jimin(
*خاطره*
-ینی واقعا میتونیم بریم؟!
بنگ پی دی:بله میتونید
-جییییییییییغ خیلی خیلی ممنونم.
نازی:ممنونم ازتون امیدوارم بتونیم جبران کنیم.
بنگ پی دی:خیله خب برید برای پرواز فردا اماده بشید.
منو نازی هم زمان برای تشکر خم شدیم،بعد این که بنگ پی دی رفت نازی پرید بغلم..
نازی:وای خاطره باورم نمیشه بلاخره میریم پیش پسرا میتونیم پسرا رو رو استیج AMA ببینیم دلم خیلی براشون تنگ شده.
-من بیشتر
صاف وایسادمو همون طور که توی کیفم دنبال موبایلم بودم گفتم
-باید به پسرا خبر بدیم!!!!
نازی:ننننننننه بزار بریم غافلگیرشون کنیم.
-پس پیش به سوی آمریکا...
***
با یه خستگی خیلی زیاد به فرودگاه رسیدیم...همیشه از این که با هواپیما مسافرت کنم حالم بهم میخورد اه چیه با حالت تهوع بریم لا ابرا دوباره با حالت تهوع برگردیم زمین...
-میگم نازی ما که آدرس هتلو نداریم چه کنیم؟!؟
نازی:صب کن به یونگی بزنگم..بین پسرا قابل اعتمادتره!!!
-احتمالا الآن خوابه بهش زنگ بزنی یکمی از فحشای مخصوص سر آشپز بهت میگه بعد نسکافه ایت میکنه...
همین طوری موبایلشو دم گوشش گرفته بود گفت
نازی:مطمئنی؟!
ادامه در نظرات
نظرات (۵۸)