اشعار
تصنیف زیبای چوپان آقای سروش رضایی: هرگز نمیشد باورم این برف پیری بر سرم
هرگز نمیشد باورم -این برف پیری بر سرم -سنگین نشیند چنین-من بودم و دل بود و می- آواز من آوای نی -هر گوشه میزد طنین -اکنون منم حیران-ز عمر رفته سرگردان -ای خدای من -با این تن خسته هزاران ناله بنشسته -در صدای من -ای عشق نافرجام من رفتی کجا -ای آرزوی خام من رفتی کجا-آن دوره آشفتگی های تو کو -ای عمر نا آرام من رفتی کجا-تو بخوان شب همه شب برایم ای مرغ سحر -که دل خسته من -در آمد از سینه به در -تو سبک بالی و من اسیر بشکسته پرم -تو پر از شوری و من ز عالمی خسته ترم -تو بخوان تو بخوان به گوش اهل جهان -که خبر شود از شتاب این کاروان
نظرات