Desiree Novel _ Episode 2 Acha Part 3

ʀᴀʏʟᴀ(ᴄʟᴏꜱᴇᴅ ꜰᴏʀ ᴀ ꜰᴇᴡ ᴅᴀʏꜱ...)
ʀᴀʏʟᴀ(ᴄʟᴏꜱᴇᴅ ꜰᴏʀ ᴀ ꜰᴇᴡ ᴅᴀʏꜱ...)

از پله ها باال رفت و جلوی واحد خودش ایستاد. بهترین مزیت
این ساختمون واحدی بود که تونسته بود، اجاره کنه. همینکه
تو طبقه ی اول بود کافی بود، کلید رو داخل کرد اما با دری که
باز بود مواجه شد. درست حدس زده بود جیهوپ زودتر از سرکارش برگشته بود، با شنیدن صدای گرامافون مطمئن شد که
کسی جز جیهوپ داخل نیست. چند ضربه ای به در زد و وارد
شد:
_ من برگشتمممم.
جیهوپ که به خاطر صدای بلند موزیک چیزی نمیشنید،
خندید و سرش رو تکون داد. بلند شد و صدای گرامافون رو کم
کرد و روی مبل چوبی کنارش نشست:
_ مدرسه چطور بود؟
جونگکوک کیف و کتابش رو روی کانتر آشپزخونه انداخت و
روی مبل کنارش نشست با خنده گفت:
_ هیونگ من هجده سالمه و به دبیرستان میرم.
_ همشون یکی ان... یا میری مدرسه یا میری دانشگاه بیشتر از
این دوتا نیست... درضمن تو یه ماه دیگه هجده سالت میشه
پس از االن سن خودت و باال نبر.
سرش رو به تاسف تکون داد و صدای گرامافون رو باالتر برد:
سی دی جدید گرفتی؟
با ذوق سرش رو به تایید تکون داد:
_ جرج مایکل آهنگ جدید خونده بود، رفتم پیش توماس...
ازش به زور گرفتمش... میخواست به قیمت خون پدرش بهم
بفروشه.
_ اسمش چیه؟
.Cowboys and angels کنم فکر_
جونگکوک حرف دیگه ای نزد و به صدای موزیک گوش داد،
جیهوپ سیگارش رو روشن کرد و با صدای نرم و آرومی همراه
موزیک خوند:
Why should I imagine that I was designed for
you
چرا باید تصور کنم که من برای تو ساخته شدم؟
Why should I believe
چرا باید باور کنم...
That you would stay
که تو میمونی...
پک عمیقی از سیگار کشید و دست دیگه اش رو الی موهای
قهوه ای رنگش فرو کرد، دود رو آروم بیرون داد و نگاهی به
جونگکوک انداخت که بهش زل زده بود:
_ چیه جوجه؟
خندید و سرش رو روی شونه ی جیهوپ گذاشت، با وجود
اینکه جیهوپ هفت سال ازش بزرگتر بود اما گاهی هیچ تفاوتی
دیده نمیشد، اون همیشه مثل یک برادر خوب رفتار میکرد.
_ هیچی هیونگ فقط یکم خسته ام... هر روز پنج صبح از
خونه میزنم بیرون که زودتر به مترو برسم تا ساعت هفت
مدرسه باشم... بعدش تا وقتی تموم شه و برسم خونه ساعت
هفته... دلم برای پدر و مادرم تنگ شده.
با شنیدن این حرف جیهوپ به سرعت گفت:

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

Desiree Novel _ Episode 2 Acha Part 3

۷ لایک
۵ نظر

از پله ها باال رفت و جلوی واحد خودش ایستاد. بهترین مزیت
این ساختمون واحدی بود که تونسته بود، اجاره کنه. همینکه
تو طبقه ی اول بود کافی بود، کلید رو داخل کرد اما با دری که
باز بود مواجه شد. درست حدس زده بود جیهوپ زودتر از سرکارش برگشته بود، با شنیدن صدای گرامافون مطمئن شد که
کسی جز جیهوپ داخل نیست. چند ضربه ای به در زد و وارد
شد:
_ من برگشتمممم.
جیهوپ که به خاطر صدای بلند موزیک چیزی نمیشنید،
خندید و سرش رو تکون داد. بلند شد و صدای گرامافون رو کم
کرد و روی مبل چوبی کنارش نشست:
_ مدرسه چطور بود؟
جونگکوک کیف و کتابش رو روی کانتر آشپزخونه انداخت و
روی مبل کنارش نشست با خنده گفت:
_ هیونگ من هجده سالمه و به دبیرستان میرم.
_ همشون یکی ان... یا میری مدرسه یا میری دانشگاه بیشتر از
این دوتا نیست... درضمن تو یه ماه دیگه هجده سالت میشه
پس از االن سن خودت و باال نبر.
سرش رو به تاسف تکون داد و صدای گرامافون رو باالتر برد:
سی دی جدید گرفتی؟
با ذوق سرش رو به تایید تکون داد:
_ جرج مایکل آهنگ جدید خونده بود، رفتم پیش توماس...
ازش به زور گرفتمش... میخواست به قیمت خون پدرش بهم
بفروشه.
_ اسمش چیه؟
.Cowboys and angels کنم فکر_
جونگکوک حرف دیگه ای نزد و به صدای موزیک گوش داد،
جیهوپ سیگارش رو روشن کرد و با صدای نرم و آرومی همراه
موزیک خوند:
Why should I imagine that I was designed for
you
چرا باید تصور کنم که من برای تو ساخته شدم؟
Why should I believe
چرا باید باور کنم...
That you would stay
که تو میمونی...
پک عمیقی از سیگار کشید و دست دیگه اش رو الی موهای
قهوه ای رنگش فرو کرد، دود رو آروم بیرون داد و نگاهی به
جونگکوک انداخت که بهش زل زده بود:
_ چیه جوجه؟
خندید و سرش رو روی شونه ی جیهوپ گذاشت، با وجود
اینکه جیهوپ هفت سال ازش بزرگتر بود اما گاهی هیچ تفاوتی
دیده نمیشد، اون همیشه مثل یک برادر خوب رفتار میکرد.
_ هیچی هیونگ فقط یکم خسته ام... هر روز پنج صبح از
خونه میزنم بیرون که زودتر به مترو برسم تا ساعت هفت
مدرسه باشم... بعدش تا وقتی تموم شه و برسم خونه ساعت
هفته... دلم برای پدر و مادرم تنگ شده.
با شنیدن این حرف جیهوپ به سرعت گفت: