Volume 0%
Press shift question mark to access a list of keyboard shortcuts
میانبرهای صفحه کلید
پخش/توقفSPACE
افزایش صدا
کاهش صدا
پرش به جلو
پرش به عقب
زیرنویس روشن/خاموشc
تمام صفحه/خروج از حالت تمام صفحهf
بی صدا/با صداm
پرش %0-9
00:00
00:00
00:00
 

سلام بیایین کپ خدیجه ام

۱۲۳ نظر
گزارش تخلف
MAKIMA
MAKIMA

سلام ببخشید چند روز نبودم ببخشید که دیر جواب کامتا رو دادم خب بریم سر اصل مطلب.... روزی که سال تحویل شد شب قبلش یکی از بهترین داداشام و بهترین دوستم حالا نمیخوام بگم که کیه بهم تو واتساپ پیام داد گفت (من بعضی وقتا ازت میترسم گفت حس میکنم تو دشمن منی ولی میخوای منو گول بزنی در نقش ی دختر) من ی لحظه حس کردم قلبم خورد شد تیکه تیکه شد....... اینه جوابه خوبی های من؟! نه واقعا اینه؟! ببینید با همگی تونم اگه واقعا فک میکنید من دشمن تونم بیاین بهم بگین........نگران نباشید نه ناراحت میشم نه عصبانی فقط بیاین بهم بگین ...

نظرات (۱۲۳)

Loading...

توضیحات

سلام بیایین کپ خدیجه ام

۳۵ لایک
۱۲۳ نظر

سلام ببخشید چند روز نبودم ببخشید که دیر جواب کامتا رو دادم خب بریم سر اصل مطلب.... روزی که سال تحویل شد شب قبلش یکی از بهترین داداشام و بهترین دوستم حالا نمیخوام بگم که کیه بهم تو واتساپ پیام داد گفت (من بعضی وقتا ازت میترسم گفت حس میکنم تو دشمن منی ولی میخوای منو گول بزنی در نقش ی دختر) من ی لحظه حس کردم قلبم خورد شد تیکه تیکه شد....... اینه جوابه خوبی های من؟! نه واقعا اینه؟! ببینید با همگی تونم اگه واقعا فک میکنید من دشمن تونم بیاین بهم بگین........نگران نباشید نه ناراحت میشم نه عصبانی فقط بیاین بهم بگین .... فوق فوقش از نما جم میکنم میزارم و میرم......که هم اینجوری شما اذیت نشید نه من عذاب بکشم؛).... میدونید وقتی که میدیدم دو تا از بهترین دوستام با هم دعوا میکردن سریع میرفتم جلوی دعوا شونو میگرفتم که مبادا به جایی برسه که هر دو طرف مجبور بشن از نما برن؛) ازم نترسید مگه من چیم که بخواین ازم بترسید؟؟؟؟هااا؟؟؟هیچی نیستم بجز ی دوست بد؛)...... بچه که بودم از آدما متنفر بودم از همه شون...... کم کم این تنفر به کینه و نفرت تبدیل شد؛) با هیشکی حرف نمیزدم حتی مادرم خواهرام و داداشم حتی بهترین دوستم تو واقعیت که الان ازش جدا شدم؛) و فقط من بخاطر اون شب از همه ی آدما متنفر شدم...... من هنوز یادمه هرگز فراموش نمیکنم وقتی میرفتم تو کوچه با بقیه ی دخترا بازی کنم اونا ازم میترسیدن و ازم دوری میکردن بهم میگفتن من خواهر یه قاتلم؛) قاتلی که وقتی بعد از اون شب رفت زندان بازم آدم نشد و یکی دیگه رو با چاقو زخمی کرد.... من تا حالا به هیچ کس نگفتم اینو بجز یکی که خیلی دوسش دارم و مثل خواهر برام عزیزه:)....... من هرگز فراموش نمیکنم اون شبو نصفه فرش مون پر از خون بود دستای مادرم پر از خون بود دستای خواهرمم همینطور؛) و اون خونه پدرم بود؛) شاید باور نکنید ولی اون شب چشمای پدرم تو چشمای منو داداشم بود....چشماش بهم میگفت بیاین اینجا بغلم.... ولی من از ترس نرفتم سمتش لباساش عرقه خون بود میترسیدم برم سمتش.......؛) خیلیا میگن درد چیه دیگه..... منم میگم ایشالا دردی که من تا الان دارم میکِشمش رو هرگز نبینی و نکشی.....حالام بیاین قلبمو بشکنید من دیگه قلبی ندارم که بخوام کسی رو دوست داشته باشم؛) ی بار گفتم مهربونی بخاطر هیچیه و فقط از ته قلبه؛)...... بیاین بهم بگین نظرات روی تایید خود کاره...... بای شاید برای چند روز شاید برای همیشه:)♡