Volume 0%
Press shift question mark to access a list of keyboard shortcuts
میانبرهای صفحه کلید
پخش/توقفSPACE
افزایش صدا
کاهش صدا
پرش به جلو
پرش به عقب
زیرنویس روشن/خاموشc
تمام صفحه/خروج از حالت تمام صفحهf
بی صدا/با صداm
پرش %0-9
00:00
00:00
00:00
 

رمان بهم نمره چند میدی ؟(توضیحات) (پارت39)

۳۶ نظر
گزارش تخلف
*nafiseh*
*nafiseh*

پرهام با ذوق:هر چی باشه قبوله. حالا چی هست؟.من؛باید جدا از هم بخوابیم. پرهام با داد:چییییییییییییی؟نع قبول نیست این چه شرط مسخره ایه. من:باشه هر جور خودت دوست داری عزیزم. بعدم رفتم سمت کمدا برای فضولی. پزهام با کلافگی:باشه قبوله ولی اینو بدون اریکا خانوم که خیلی منو ازیت میکنی بعد عروسیمون خدا به دادت برسه. من با خنده:تو نگران من نباش خدا بزرگه. پرهام با مرموزی:بر منکرش لعنت. اخی بچم حتما چه فکرایی پیش خودش کرده ولی بیچاره نمیدونه که کار ما به اونجاها نمیکشه.
...

نظرات (۳۶)

Loading...

توضیحات

رمان بهم نمره چند میدی ؟(توضیحات) (پارت39)

۱۱ لایک
۳۶ نظر

پرهام با ذوق:هر چی باشه قبوله. حالا چی هست؟.من؛باید جدا از هم بخوابیم. پرهام با داد:چییییییییییییی؟نع قبول نیست این چه شرط مسخره ایه. من:باشه هر جور خودت دوست داری عزیزم. بعدم رفتم سمت کمدا برای فضولی. پزهام با کلافگی:باشه قبوله ولی اینو بدون اریکا خانوم که خیلی منو ازیت میکنی بعد عروسیمون خدا به دادت برسه. من با خنده:تو نگران من نباش خدا بزرگه. پرهام با مرموزی:بر منکرش لعنت. اخی بچم حتما چه فکرایی پیش خودش کرده ولی بیچاره نمیدونه که کار ما به اونجاها نمیکشه.
مامان با دیدن خونه خیلی ذوق کرد کلی هم از پرهام تشکر کرد تازه کلی هم منو نصیحت کرد که قدر پرهامو بدونم و حواسم بهش باشه تا ازم ندزدنش.منم از فرصت استفاده کردم و درمورد یکجا موندن خودمو پرهام باهاش صحبت کردم اونم انقده که بابت خونه ذوق داشت هیچ مخالفتی نکرد. (چه مامان پایه ای کلا از اول تا اخر داستان هیچ مخالفتی تو هیچ زمینه ای نکردخخخ)
فرداش وسایلمو بردم خونم البته بیشتر یادگاری و چیزایی که خیلی دوست داشتم بود چون پرهام تقریبا همه چی واسم خریده بود. پرهام بعد رسوندنم رفت سراغ مطبش البته با اصرار و اخم من. منم مشغول چیدن وسایلم تو اتاق خواب شدم. بعدم یه قورمه سبزیه توپ واسه ناهار درست کردم. مشغول چیدن میز بودم که پرهامم امد. پرهام با یه حالت مسخره که انگار میخوایت ادای یکی رو در بیاره:به به چه بویی راه انداختی با این غذات خانوم خوشکلم .بعدم دستاشو زد بهمو. پرهام:وای اریکا انقده دوست داشتم این جمله رو بگم اصلا یکی از دلایل اینکه زن ایرانی میخواستم همین دستپختشون بود.بعدم نشست رو صندلی و شبیه این قحطی زده ها حمله کرد به غذای نازنینم. بعد چند دقیقه که دید من هنوز واستادم سرشو بلند کردو با نگاه خیره من روبه رو شد. پرهام:چرا نمیشینی. من:اولا سلام دوما خسته نباشی سوما دستاتو نشستی چهارما منظورت از حرف اخرت چی بود. پرهام صورتشو مظلوم کردو.پرهام:کدوم عزیزم .همون که گفتم چه بوی خوبی میاد یا خانوم خشکلم. من:نخیر همون که زن ایرانی رو فقط بخاطر غذا پختنش میخواستی. پرهام:چیزه منظوری نداشتم که بجز تعریف از دسپخت خانومای ایرانی که اینهمه زحمت میکش و یه موی گندیدشون می ارزه به صدتا زن خارجی. من:اهان از این به بعد منظوراتو همینجوری واضح توضیح بده که دچار سوء تفاهم نشم. بعدم چپ چپ نگاش کردم.پرهام:چشم خانومی حالا بیا غذاتو بخور که تنهایی صفا نداره.