رمان ترسناک "بی خواب"- پارت 13
با گام های سنگین از پله ها بالا میرم . به طرف اتاقم . اون جعبه کفش رو زیر تختم پیدا میکنم . ته بلیط مسابقات توپی که پدرم وقتی بچه بودم ، منو به دیدنشون میبرد . صدف هایی که تو تابستونی از ساحل جمع کردم . یک تکه استخون صیغلی . جواهری مخصوص آویزون کردن از زبون (ایدهی لوسی که فکر بدی بود ، این چیزا دندون های آدم رو کاملا نابود میکنن) سیم کهنه و نگه دارندهی ارتودنسی . چندین پاک کن .سرانجام ته جعبه پیداش میکنم . حلقه طلایی با الماس های کوچکی که روی اون کار شده و کلمه ای که توش حکاکی شده .
...
نظرات