قصه کلاغ سیاه

شعر و قصه های کودکانه
شعر و قصه های کودکانه

قصه‌ی کلاغ سیاه
یکی بود یکی نبود خنده زیاد بود و غصه‌ای نبود در جنگلی سرسبز جنگ حیوانات زیادی با هم زندگی می‌کردند همه‌ی حیوانات این جنگل با هم مهربان بودند و به همین دلیل این جنگل را جنگل دوستی مینامیدن در جنگل دوستی روی شاخه‌های بلند درخت چنار کلاغ سیاهی زندگی می‌کرد او همیشه از بالای درخت همه جا را نگاه‌کرد و تمام خبرها را به همه‌ی حیوانات می‌رساند در یک روز سرد کلاغ سیاه گوشه‌ی لانه‌اش نشسته بود و داشت فکرمی‌کرد یک دفعه در دلش گفت همه‌ی حیوانات جنگل یک کار خوب و مفید انجام می‌دهند مثلا آقا شیره که رییس جنگله تا کسی حیوونا ر اذیت نکنه آقا روباهه با نقشه‌های خوبی که تو جنگل می‌کشه باعث میشه همه‌ی حیوونا تو کارها باهاش مشورت کنن آقا بزرگ داناست نمیذاره کسی توی جنگل مریض بشه آقا گرگ هم همیشه غذاهای خوشمزه درست می‌کنه اما من هیچ کاری نمی‌کنم پس اگر باشم یا نباشم برای کسی مهم نیست هیچ کس دلشب من تنگ نمی‌شود ...

@sheroghese_kids

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

قصه کلاغ سیاه

۱ لایک
۰ نظر

قصه‌ی کلاغ سیاه
یکی بود یکی نبود خنده زیاد بود و غصه‌ای نبود در جنگلی سرسبز جنگ حیوانات زیادی با هم زندگی می‌کردند همه‌ی حیوانات این جنگل با هم مهربان بودند و به همین دلیل این جنگل را جنگل دوستی مینامیدن در جنگل دوستی روی شاخه‌های بلند درخت چنار کلاغ سیاهی زندگی می‌کرد او همیشه از بالای درخت همه جا را نگاه‌کرد و تمام خبرها را به همه‌ی حیوانات می‌رساند در یک روز سرد کلاغ سیاه گوشه‌ی لانه‌اش نشسته بود و داشت فکرمی‌کرد یک دفعه در دلش گفت همه‌ی حیوانات جنگل یک کار خوب و مفید انجام می‌دهند مثلا آقا شیره که رییس جنگله تا کسی حیوونا ر اذیت نکنه آقا روباهه با نقشه‌های خوبی که تو جنگل می‌کشه باعث میشه همه‌ی حیوونا تو کارها باهاش مشورت کنن آقا بزرگ داناست نمیذاره کسی توی جنگل مریض بشه آقا گرگ هم همیشه غذاهای خوشمزه درست می‌کنه اما من هیچ کاری نمی‌کنم پس اگر باشم یا نباشم برای کسی مهم نیست هیچ کس دلشب من تنگ نمی‌شود ...

@sheroghese_kids

کارتون و انیمیشن