رمان بهم نمره چند میدی؟(توضیحات) (پارت33)
من:باشه افسانه جون و از در رفتیم بیرون پرهام تا منو دید امد پیشم. پرهام با استرس:خب چی شد؟.من:هیچی یخورده سوال در مورد خودمو مامانم پرسید و گفت که بعدا میخواد مامانمم ببینه. پرهام با تعجب:یعنی ازت خوشش امده!. من:وا مگه کسی هم پیدا میشه که از من خوشش نیاد. پرهام با ذوق:اینکه خیلی خوبه فکر نمیکردم به این راحتی ها باشه خب حالا دوست داری کجا بریم خانومی. من:اممم بهتره برم خونه اخه من هنوز در مورد تو هیچی به مادرم نگفتم .پرهام:باشه ولی فردا بازم میام که با هم بریم بیرون اخه دیگه نمیخوام یه لحظه از زندگیمم بدون تو باشه. تو ...
نظرات (۱۷)