رز های ابی توی ریه هام
به هر جایی از درونم پا میزارم خار های سیاه رز های ابی پوستم رو زخمی میکنن .
بیشتر و بیشتر توی ریه هام ریشه میندازن . . . رشد میکنن . . خفه میکنن . .
اوه نه . . نمیخوام دوباره به خونه برگردم . . . اما شیاطینم تنهام نمیزارن . . .
رز ها اروم اروم بزرگ و بیشتر میشن و زندان رز های ابی رو میسازن . .
به ظاهر زیبا . . . اما خار های دردناک. . .
و من گیر کردم بین این خار ها . . . اما محسور زیبایی رز ها شده ام . .
نیاز دارم توی رگام هوا تزریق کنم . . . هوا اطرافم سنگینه و نفس کشیدن سخت . . . من به اکسیژن نیار دارم
دوباره خورشید غروب کرده و شب شده . . . دوباره دارم به ماه ابی تبدیل میشم . .
نظرات