رمان کره ای جنون عشق قسمت 2 پارت2(نیمه واقعیت!!!)

۱۰ نظر گزارش تخلف
ihan and amber(خدای مظلومیت)
ihan and amber(خدای مظلومیت)

و مانعه زمین خوردنم شد وقتی چشمامو باز کردم دیدم توبیمارستانم وهاجین و جونگوک و شوگان هم بالای تختم بودن و یکی از پرستارهم داشت از شوگان امضا می گرفت و یکی دیگه هم با جونگوک عکس مینداختاز حرکت اون پرستاراخندم گرفته بودیه لبخند زدم که باعث شد دوباره معدم درد بگیره با اه بلندی که کشیدم همه توجهشون بهم جلب شد دوتاپرستار بالای سرم اومدن و بعد از معاینه رفتن جونگوک با صدای ناله مانند که مفهوم نگرانی اونو میرسوندگفت:زلزله حالت خوبه!؟؟ با یه لبخند بی جون که به لبخند هم هیچ شباهتی نداشت جوابشو دادم حتما خودشو به خاطردخراب شدن حالم مقصر میدونه البته مقصر اصلی هم اون نبود همونطورکه توفکر پیدا کردن مقصر اصلی بودم یادم افتاد که تولداون بود وباعث خراب شدنش شدم واسه همین یه عذرخواهی هم بهش بدهکار شدم واسه همین تصمیم گرفتم ازش عذرخواهی کنم
_جونگوک
_جونم!؟
_منوببخش
_بخشش واسه چی!؟؟مگه چکار کردی!؟
_خب من باعث خراب شدن جشن تولدت شدم
_دیگه این حرفونزنیا!!تواصلاهم مقصر نیستی وبایه لحن بچگونه گفت:راستی کادومو ندادیا
به هاجین اشاره
کردم کیفمو واسم بیاره وقتی اوردش ازتوش ساعتی روکه واسش خریده بودم رو دراوردم وگرفتم سمتش و گفتم:تولدت مبارک داداشی
هندید و گفت :اولا چرا داداشی دوما الان دیگه!؟؟دیروز تولد من بود
بایه قیافه ایی که شبیه علامت سوال بود گفتم:دیروز!؟؟پس چرا امروز تولد گرفتی؟؟
اینو که گفتم هرسه تاباهم زدون زیرخنده و با همون قیافه بهشون خیره شدم و گفتم؟چرا میخندین
شوگان گفت:از دیروز تاحالا تو بیهوش بودی دیروز هم حالت خراب شد
(دوستان عزیز این نام موقتیه خوشحال میشم واسش اسم انتخاب کنیدتا قسمت5 فرصت دارید اسمارو بگید بعد از گزاشتن قسمت 5 بین اسم ها رای گیری میشه و اسم برتراسم رمان قرارداده میشه برنده هم جایزه خوبیومیگیره)

نظرات (۱۰)

Loading...

توضیحات

رمان کره ای جنون عشق قسمت 2 پارت2(نیمه واقعیت!!!)

۲۱ لایک
۱۰ نظر

و مانعه زمین خوردنم شد وقتی چشمامو باز کردم دیدم توبیمارستانم وهاجین و جونگوک و شوگان هم بالای تختم بودن و یکی از پرستارهم داشت از شوگان امضا می گرفت و یکی دیگه هم با جونگوک عکس مینداختاز حرکت اون پرستاراخندم گرفته بودیه لبخند زدم که باعث شد دوباره معدم درد بگیره با اه بلندی که کشیدم همه توجهشون بهم جلب شد دوتاپرستار بالای سرم اومدن و بعد از معاینه رفتن جونگوک با صدای ناله مانند که مفهوم نگرانی اونو میرسوندگفت:زلزله حالت خوبه!؟؟ با یه لبخند بی جون که به لبخند هم هیچ شباهتی نداشت جوابشو دادم حتما خودشو به خاطردخراب شدن حالم مقصر میدونه البته مقصر اصلی هم اون نبود همونطورکه توفکر پیدا کردن مقصر اصلی بودم یادم افتاد که تولداون بود وباعث خراب شدنش شدم واسه همین یه عذرخواهی هم بهش بدهکار شدم واسه همین تصمیم گرفتم ازش عذرخواهی کنم
_جونگوک
_جونم!؟
_منوببخش
_بخشش واسه چی!؟؟مگه چکار کردی!؟
_خب من باعث خراب شدن جشن تولدت شدم
_دیگه این حرفونزنیا!!تواصلاهم مقصر نیستی وبایه لحن بچگونه گفت:راستی کادومو ندادیا
به هاجین اشاره
کردم کیفمو واسم بیاره وقتی اوردش ازتوش ساعتی روکه واسش خریده بودم رو دراوردم وگرفتم سمتش و گفتم:تولدت مبارک داداشی
هندید و گفت :اولا چرا داداشی دوما الان دیگه!؟؟دیروز تولد من بود
بایه قیافه ایی که شبیه علامت سوال بود گفتم:دیروز!؟؟پس چرا امروز تولد گرفتی؟؟
اینو که گفتم هرسه تاباهم زدون زیرخنده و با همون قیافه بهشون خیره شدم و گفتم؟چرا میخندین
شوگان گفت:از دیروز تاحالا تو بیهوش بودی دیروز هم حالت خراب شد
(دوستان عزیز این نام موقتیه خوشحال میشم واسش اسم انتخاب کنیدتا قسمت5 فرصت دارید اسمارو بگید بعد از گزاشتن قسمت 5 بین اسم ها رای گیری میشه و اسم برتراسم رمان قرارداده میشه برنده هم جایزه خوبیومیگیره)