از فقر مینویسم !
ازفقرمی نویسم با یک دل پراز درد
شاید مرهمی باشد ،برای قشر پردرد
ازفقر مینویسم ، با دست های خالی
سفره پراست امشب ،از شامی خیالی
معتاد زجربودیم ، باید که میکشیدیم
خواب غذا میدیدیم، از خواب میپریدیم
دل های همسایه ها برای ما کباب بود
سارا ولی هنوزم شب ها گرسنه خواب بود
با اشک مینویسم بابا نان ندارد
شاید که معجزه شد، از آسمان ببارد
دیوارها شعارمرگ بر فقردادن
صندوق های خیریه درحد یک نمادن
محکوم به فقربودیم
محکوم به فقروتبعیض
دلخوش به وعده هایی از چیزهای ناچیز
ازفقرمی نویسم،بااینکه نیست حالی
این قصه ایست حقیقت!!
از فقر مینویسم
نظرات