آخر به یکی از آرزو های کوچولوم رسیدممممممم#-#
وقتی رفته بودیم بیرون شام بخوریم پیتزا خریدیم رفتیم پارک بعد شام چند تا پیشی اومدن جفتمون اصلا هم نمی ترسیدن بعد به یکیشون دست زدم فرار نکرد•-•
بعد گرفتم بغلش کردمممم*-*
خوداااا انقدر نرم و کیوت بود که نگم براتونننن<:
زلزلررامرحعزعحزعررجهل@-@
ویدیو فوق العاده حققققق/:
اما عمه هام در این حد نیستن مهربون ترن تقریبا مث خالن|:
خالم که از ویدیو بدتره خونشون که از خونه خودمون بهتره<:
دلم نمیخوام بیام خونمون._.
نظرات (۲۷)