کار زمونه رو ببین رو نزدم به آن و این - سیدعلی مومنی
کار زمونه رو ببین
رو نزدم به آن و این
کوچه پر هیزمه
خونه ما خورده کمین
راه گلم رو بستو
که تازیان به دستنو
تموم بار شیشه ی
عزیزمو شکستنو
پایین گرفته سرشو
گرفته غم دربرشو
آتیشی که شعله کشید
گرفت به بال و پرشو
تکیه به در داده و
دادم تموم حاصلم رو
رد پای چهل نفر
روی چادرش افتاده بود
میسوزه چشماش رو دیگه
گرفت نفس هاشو دیگه
حالا نشسته پشت در
میبنده زخماش رو دیگه
نظرات