فیک از جانگ کوک ( اخرین گلبرگ) port 5
Port 5
بعد از چند دقیقه به لبام نگاه کرد یکم ترسم بیشتر شد یک دفعه توی یک لحظه لبام رو بوسید شکه شدم لبام رو میمکید دید که همکاری نمیکنم پس لبام رو گاز گرفت اخ کوچیکی کشیدم و همکاری کردم ، بعد از چند دقیقه به خودش اومد ازم جدا شد و گفت :
+ ببخشید
_ .......
+ یک لحظه کنترلم رو از دست دادم
_ا...اش... کال... ن..داره
ازم جدا شد و رفت سمت زیر انداز و با بادیگارد ها گفت که زیر انداز و وسایل رو جمع کنن ، رفتم طرفش ، کنارش وایسادم :
+ بلااخره بخشیدیم ؟
_ اره ، فقط سریع تر ببرم خونه
+ باشه
سوار کالسکه شدیم و رفتیم طرف قصر پدر و مادرم ، پیاده شدم و ازش خداحافظی کردم :
+ خدافظ
_ خدافظ
+ ممنون
_ برای چی ؟
+ بخشیدیم
_ اها باشه خوب دیگه وراجی نکن و برو
+ تو خیلی پرو ای من تا اینجا رسوندمت بعد اینجوری میگی
_ اره حالا گورت رو گم کن
+ لاالله اله الله
_ قران نخون گمشو برو
+ باشه بابا ، خوبی بهت نیومده
رفت ، منم رفتم توی قصر
نظرات (۲)