رمان ترسناک "بی خواب"-پارت 16
c0ff33: گفت اینترنتم رو قطع میکنه
+گفت اجازه ندارم دیگه تو رو ببینم
+بهت که گفتم اون روانیه
wolfboy: الان کجایی ؟
c0ff33: ایستگاه اتوبوس
wolfboy: چی
c0ff33: حرفی که زدی جدی بود ؟
wolfboy: چه حرفی زدم ؟
c0ff33: همین که میخواستی با من فرار کنی
...
...
wolfboy: آره
c0ff33: پس بیا دنبالم
+بیا از اینجا بریم
+تو و من
+همین حالا
wolfboy: مامانت میدونه که رفتی ؟
c0ff33: نه ، صبر کردم تا بخوابه
wolfboy: به کس دیگهای درباره خودمون گفتی ؟
c0ff33: آخه به کی میخوام بگم ؟
+بیا دنبالم
قرار نبود اینطوری بشه . قرار بود زمانی که هر دو خواستیم این اتفاق بیفته . من هنوز آمادگیش رو ندارم . من حتی شروع نکردم به...
c0ff33: گرگی خواهش میکنم
+گرگی من دوستت دارم
باید رهاش کنم . اگه فرار کرده ، پلیس ها دنبالش خواهند گشت . ممکنه دچار دردسر بزرگی بشم . ذهنم درگیر اما و اگر ها شده است . این کار احمقانست . دیوونگیه . اما اگه اون همون شخص مورد نظرم باشه ، چی ؟
wolfboy: باشه
+باشه میام
c0ff33: خدای من ، ممنونم عزیزم
wolfboy: همه چی درست میشه ،بهت قول میدم
c0ff33: باشه باشه
+من خوبم
wolfboy: ولی خیلی طول میکشه تا به وینترست برسم
+نمیتونم رانندگی کنم
+ولی پدرم میتونه . اون بیرون شهر شماست . بهش میگم بیاد دنبالت
c0ff33: پدرت ؟ به پلیس ها خبر نمیده ؟
wolfboy: نه ، آدم خوبیه . بهم اعتماد کن
+واقعا آدم خوبیه
+تو رو میبره خونهش ، من فردا صبح میام دنبالت ، باشه ؟
c0ff33: باشه
wolfboy: ولی توی ایستگاه اتوبوس منتظر نمون
+اونجا آدم زیاده
+ دو تا بلوک به سمت جنوب برو و منتظر باش ، اونجا میاد دنبالت
c0ff33: گرگی من میترسم
wolfboy: همه چی درست میشه ، بهت قول میدم
c0ff33:باشه
wolfboy: بهزودی باهم خواهیم بود
c0ff33: برای همیشه ؟
wolfboy: تا ابد
***
خواننده های عزیز لطفا نظرتون رو تا اینجا داستان برام تو نظرات بفرستین
نظرات (۲۰)