[[بیوگرافی شخصیتم برای خاندان ملیکا گروه//☆• T•☆// مادرم در اومد سرش =_=
نام : اویانگ کانپنگ
ملیت : چین
القاب : راکون، گوجهفرنگی، موش، اوینگ،
سن : 17
قد : 174
گروه خونی : A
رنگ چشم : آبی
رنگ مو : قرمز
____________________
هدف : دیدن برادرش
__________________
اعضای خانواده
پدر : تاجر سرشناس
مادر : طلاق گرفته
برادر بزرگ : کنار مادرش
اخلاق : شاد ، بازیگوش و شیطون..ولی اگه از پشت سر بهش دست بزنی خوردت میکنه^^
_____________________________
علایق : موزیک، رقص، آشپزی، سگ های خالدار، نقاشی، گیتار زدن، اسکیت، گردش، کارهای هیجانی، باغبانی، ساختن سراب های جدید ، کتاب داستان، فرار کردن.رنگ قرمز ، سفید و سیاه. هیولای کوچیک یک چشم.
________________________
تنفرات : کیک ، بستنی ، روز ، عروسک، پول، ریاضی، پیام های بازرگانی ، دوچرخه، ازدواج ، پرتقال ، کتاب های تاریخی ، پیانو ، مداد سیاه.
______________________________
اشتغال : گروه T
موهبت : طلسم ساحره
این موهبت به مالک خود اجازه ساختن طلسم هایی رو میده که از آنها استفاده زیادی بکنه و فقط کافیه جمله مخصوص اون طلسم رو گفت مثلا طلسم گرایش به اویانگ قابلیت تغییر چهره میده طلسم برده بهش قدرت تحت کنترل گرفتن دیگران رو میده و طلسم حیوان به اون قابلیت کنترل حیوانات رو میده و همچنین نیروی دیگه ای در این موهبت وجود داره به اسمه سراب که باعث میشه اویانگ سراب هایی بساز که تا یک ساعت ماندگاره و بعد از یک ساعت محو میشه.
________________________
اویانگ پسردووم تاجر بزرگ و سرشناس چینی بود.
پدر اویانگ از موهبت اون با خبر بود ولی علاقه ای به این توانایی اویانگ نداشت و سعی میکرد اویانگ رو وارد کار های تجاری کنه تا آینده شرکت و خانواده تضمین بشه ولی اویانگ علاقه ای به تجارت نداشت اون فقط دنبال هیجان و سرگرمی بود...
و همین باعث شد پدر اویانگ ترتیب مراسم ازدواج اویانگ رو با دختر یکی از شریک های تجاریش بده اویانگ مخالفت کرد ولی پدرش دستور داد تا شروع مراسم ازدواج اویانگ رو در اتاقش نگهدارن ولی همون شب اویانگ تصمیم گرفت و از خونه فرار کرد ولی به همین راحتی ها نبود چون افراد پدرش افتادن دنبالش در حال فرار بود که تصادفا به مردی بخورد که اون یارو هم به اویانگ کمک کرد تا از دست افراد پدرش فرار کنه و اویانگ رو با خودش به روسیه برد و اویانگ در اونجا به گروه اون یارو ملحق شد و فعلا در روسیه داره به زندگیش میرسه ولی هنوز پدرش دنبالشه....
نظرات (۹۹)