ریکو : ساکت باشین .
خوب متاسفانه در نبود روکی که کو باید ببرتش بیرون ......
کو : چرا من .
ریکو : مجبوری .... خوب میسا و الیس اشپزی میکنن خودمم شاید کمکشون کردم.
سوبارو در و دیوار رو نابود نکن . رجی هم واقعا نمیدونم چی کار کنه اها تو در نبود اون خرس تنبل باید اهنگا رو پیدا کنی خودمم یکم کمکت میکنم . بقیه هم تزئینات رو درست کنن .
زینگ زینگ .
ریکو : کو نتونست اون کار لعنتی رو انجام بده ؟
بدو بدو میره سمت در دو نفر رو پشت در میبینه .
ریکو تو ذهنش :
اینا کین ؟
یدفه لایتو از پشت سر ریکو در میاد : اینان که .
ریکو : بگو اینا کین ؟
لایتو : این شینه اون یکی کارلاس .
ریکو : کی به اینا گفته بیان اینجا ؟
یدفه گوشی ریکو زنگ میخوره .
ریکو : کو هست که .
گوشی رو بر میداره : چیه کوکوسبزی ؟
کو : بی ادب . شین و کارلا اونجان ؟
ریکو : تو گفتی این دو نفر بیان اینجا ؟
کو : اره. خدافس .
بعد کو گوشی رو قطع میکنه .
ریکو : شما دو تا بیاین تو .
نظرات (۳)