پارت 9 رمان جدال عاشقانه

۲۴ نظر گزارش تخلف
Jedal_Asheqane
Jedal_Asheqane

گوشی رو قطع کردم و پرت کردم رو تخت شروع کردم به خندیدن یهو در با شدت باز شد و سپهر پرید جلوم و گفت :
-پخخخخخخخخخخخ
دستمو گذاشتم رو قلبمو گفتم :
-قلبم اومد تو دهنم بیشعور نفهم
سپهر: حقته تا تو باشی مریمو اذیت نکنی
-فال گوش وایسادی؟؟
- یه جورایی !
-اولن خیلی بی تربیتی خیر سرت 25 سالته اونوقت شبیه بچه ها میمونی بعدشم اقای محترم مریم ار قفس پرید چون الان با دوست متین سهند دوسته پس بسوووووززززز
-راستی میگی مریم با کسی دوسته ؟؟ دوسش داره؟؟
-کاستو بگیر ماست بگیرررر دروغم چیه اره با سهند زند 25 ساله چشمای سبز هیکل سیک پن تگ دوسته تازه فک کنم همو دوسم دارن
مشتشو کوبید تو دیوار و گفت :لعنتی!
دیدم الان خودشو میکشه گفتم :
-خوردی سپهر جون نوش جونت
سپهر هنوز نگرفته بود گفتم :
-حقته اقای ارمان تا تو باشی منو نترسونی
بعدم زبونمو در اوردم سپهر که معلوم بود عصبانیه گفت:
-منو مسخره میکنی؟؟
- یه جورایی
- سحر خفت میکنم فقط اگه دستم بهت برسه زنده نمیمونی
-اگه برسه که نمیرسه
و شروع کردم به دوییدن سپهرم دنبالم که یهو موهامو از پشت کشیدو جیغم رفت هوا :
-اخخخخخخ تورو خدا ولم کن مامان مامان سپهر داره منو میزنه
بعدم برای نشون دادنش یکی زدم تو صورتم و از اونجایی که دستم سنگینه صورتم درد گرفت توروحت سپهررر
سپهر: هوییییی چیکار کردی با خودت ببین صورتت قرمز شده
مامان که تازه اومده بود با دیدن من گفت :
-خاک به سرم سپهر چی کار کردی باهاش ؟؟؟
- به خدا تقصیر من نیست من نزدم !
-حرف نزن الان بهت میگم این کار چه مزه ای داره !
و یکی خوابوند تو گوش سپهر

نظرات (۲۴)

Loading...

توضیحات

پارت 9 رمان جدال عاشقانه

۱۳ لایک
۲۴ نظر

گوشی رو قطع کردم و پرت کردم رو تخت شروع کردم به خندیدن یهو در با شدت باز شد و سپهر پرید جلوم و گفت :
-پخخخخخخخخخخخ
دستمو گذاشتم رو قلبمو گفتم :
-قلبم اومد تو دهنم بیشعور نفهم
سپهر: حقته تا تو باشی مریمو اذیت نکنی
-فال گوش وایسادی؟؟
- یه جورایی !
-اولن خیلی بی تربیتی خیر سرت 25 سالته اونوقت شبیه بچه ها میمونی بعدشم اقای محترم مریم ار قفس پرید چون الان با دوست متین سهند دوسته پس بسوووووززززز
-راستی میگی مریم با کسی دوسته ؟؟ دوسش داره؟؟
-کاستو بگیر ماست بگیرررر دروغم چیه اره با سهند زند 25 ساله چشمای سبز هیکل سیک پن تگ دوسته تازه فک کنم همو دوسم دارن
مشتشو کوبید تو دیوار و گفت :لعنتی!
دیدم الان خودشو میکشه گفتم :
-خوردی سپهر جون نوش جونت
سپهر هنوز نگرفته بود گفتم :
-حقته اقای ارمان تا تو باشی منو نترسونی
بعدم زبونمو در اوردم سپهر که معلوم بود عصبانیه گفت:
-منو مسخره میکنی؟؟
- یه جورایی
- سحر خفت میکنم فقط اگه دستم بهت برسه زنده نمیمونی
-اگه برسه که نمیرسه
و شروع کردم به دوییدن سپهرم دنبالم که یهو موهامو از پشت کشیدو جیغم رفت هوا :
-اخخخخخخ تورو خدا ولم کن مامان مامان سپهر داره منو میزنه
بعدم برای نشون دادنش یکی زدم تو صورتم و از اونجایی که دستم سنگینه صورتم درد گرفت توروحت سپهررر
سپهر: هوییییی چیکار کردی با خودت ببین صورتت قرمز شده
مامان که تازه اومده بود با دیدن من گفت :
-خاک به سرم سپهر چی کار کردی باهاش ؟؟؟
- به خدا تقصیر من نیست من نزدم !
-حرف نزن الان بهت میگم این کار چه مزه ای داره !
و یکی خوابوند تو گوش سپهر