شروع دوران سیاه | دلنوشته
من از اون دوران بسیار سیاه و عمیق و منزوی زندگی ماه ها قبل خوشبختانه زنده بیرون آمدم اما خب سرشت آدمیزاد این است که هیچگاه نمیتوان غم رو جدا کرد و برید و دور انداخت، از نظر من هر چیزی هرگاه ممکنه متضادش رخ بده، حالا چه تبدیل شدن غم به شادی، شلوغی به تنهایی، موفقیت به شکست و زندگی به مرگ و یا هر تناقض دیگری، دقیقا مثل ضربان قلب که مستقیم از طبیعت و جهان هستی نشأت میگیره و به ما میگه که بالا و پایین هایی وجود داره اما جریان داره، سعی میکنم جریان داشته باشم و شنا کنم تو این مسیر، هر چند که سرانجام این رود یک دره هستش و مرگ اما، هر طور نگاه کنی به همان اندازه که بی ارزش و تهی به نظر میرسد، کم زمانی نیست و هر کار کنی باید زندگی کرد چون سال های طولانی ای مونده ازش و هنوز کلی فصل ها مانده که بیایند و بروند.
~ منو گرم کن اسکای
نظرات