فیک از جانگ کوک ( اخرین گلبرگ) ж port 12

Дъхфн бюя
Дъхфн бюя

Port 12
فردا شد من رو برای عروسی حاظر کردن ، سالن پر از مهمون بود ، پدرم هم بود ، بله رو گفتیم و الان وقت رقص بود ، وقتی با جانگ کوک میرقصیدم دم گوشم گفت :

+ امشب رو یادته

چند روز پیش هی میگفت که شب عروسی تو مال من میشی منم از اینکه الان یادشه تعجب کردم فکر کردم در گیره کارا شده و فراموش کرده واقعا میترسم از شب عروسی

_ یادت نرفته ؟

+ هیچ وقت یادم نمیره ، نترس اروم انجامش میدم

_ ب....‌ب...با..شه

رقصیم و بلااخره قسمت سختش رسید ، توی ماشین احساس بزرگ شدن دیکش رو احساس میکردم معلوم بود خیلی منتظر این لحظه بوده ، رسیدیم ، رفتیم داخل قصر من رفتم ووی اتاق و لباسام رو در ووردم و لباس راحتی پوشیدم جانگ کوک هم همه رو از قصر خارج کرد ، بعد اومد توی اتاق روی صندلی نشسته بودم اومد نزدیکم کرباتش رو باز کرد و کتش رو در اورد و دکمه اای پیراهنش رو باز کرد و شروع کرد
لبام رو بین لباش جدا داد و چفت کرد و از روی صندلی بلندم کرد و روی تخت درازم داد و روم خیمه زد و گفت: نگران نباش اروم انجامش میدم ، شروع کرد به کیس مارک کردن گردنم ، گردنم کامل کبود شد ، رفت پایین تر و کل بدنم رو با بوسه های زیر پر کرد ، رفت و خیلی اروم دامنم رو کشید بالا و عضوم رو میخورد ، بعد شلوارش رو در اورد و دیکش رو واردم کرد ، خیلی درد داشت ؛

+ اگر خودت رو نگه داری بیشتر دردت میاد

یکم وایساد تا عادت کنم بعد حرکت کرد ، ناله نمیکردم ناله هام رو میخوردم و این جانگ کوک رو ازار میداد برای همین ، شروع کرد به ضربه زد ، دیگه نمیتونستم تحمل کنم برای همین ناله کردم ، لبخند زد ، چند دقیقه بعد کام کرد و کشید بیرون و کنارم دراز کشید و و گفت: دوستت دارم
بعد بلند شد و پیژامه پوشید و کنارم دراز کشید :

+ درد داری ؟

_ اره

+ کجاش

اشاره کردم بغلم کرد و اروم ماساژ میداد ، کم کم خوابم برد

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

فیک از جانگ کوک ( اخرین گلبرگ) ж port 12

۵ لایک
۲ نظر

Port 12
فردا شد من رو برای عروسی حاظر کردن ، سالن پر از مهمون بود ، پدرم هم بود ، بله رو گفتیم و الان وقت رقص بود ، وقتی با جانگ کوک میرقصیدم دم گوشم گفت :

+ امشب رو یادته

چند روز پیش هی میگفت که شب عروسی تو مال من میشی منم از اینکه الان یادشه تعجب کردم فکر کردم در گیره کارا شده و فراموش کرده واقعا میترسم از شب عروسی

_ یادت نرفته ؟

+ هیچ وقت یادم نمیره ، نترس اروم انجامش میدم

_ ب....‌ب...با..شه

رقصیم و بلااخره قسمت سختش رسید ، توی ماشین احساس بزرگ شدن دیکش رو احساس میکردم معلوم بود خیلی منتظر این لحظه بوده ، رسیدیم ، رفتیم داخل قصر من رفتم ووی اتاق و لباسام رو در ووردم و لباس راحتی پوشیدم جانگ کوک هم همه رو از قصر خارج کرد ، بعد اومد توی اتاق روی صندلی نشسته بودم اومد نزدیکم کرباتش رو باز کرد و کتش رو در اورد و دکمه اای پیراهنش رو باز کرد و شروع کرد
لبام رو بین لباش جدا داد و چفت کرد و از روی صندلی بلندم کرد و روی تخت درازم داد و روم خیمه زد و گفت: نگران نباش اروم انجامش میدم ، شروع کرد به کیس مارک کردن گردنم ، گردنم کامل کبود شد ، رفت پایین تر و کل بدنم رو با بوسه های زیر پر کرد ، رفت و خیلی اروم دامنم رو کشید بالا و عضوم رو میخورد ، بعد شلوارش رو در اورد و دیکش رو واردم کرد ، خیلی درد داشت ؛

+ اگر خودت رو نگه داری بیشتر دردت میاد

یکم وایساد تا عادت کنم بعد حرکت کرد ، ناله نمیکردم ناله هام رو میخوردم و این جانگ کوک رو ازار میداد برای همین ، شروع کرد به ضربه زد ، دیگه نمیتونستم تحمل کنم برای همین ناله کردم ، لبخند زد ، چند دقیقه بعد کام کرد و کشید بیرون و کنارم دراز کشید و و گفت: دوستت دارم
بعد بلند شد و پیژامه پوشید و کنارم دراز کشید :

+ درد داری ؟

_ اره

+ کجاش

اشاره کردم بغلم کرد و اروم ماساژ میداد ، کم کم خوابم برد

سرگرمی و طنز