فیک از جانگ کوک ( اخرین گلبرگ ) port 1 اپلود مجدد

اخرین گلبرگ

۱۳ ویدیو

فیک از جانگ کوک ( اخرین گلبرگ) port 3

Дъхфн бюя
Дъхфн бюя

میخواستم به توپم توی دهنش که یک دفعه یکی از دوست های پسره صداش کرد ( جیمین ) :


÷ جانگ کوککککک

برگشتیم به پسره نگاه کردیم ، پسره اومد سمتمون

÷ جانگ کوک همه جا رو دنبالت گشتم

چشمش به من خورد تعضیم کرد دستم رو گرفت بوسید ، جانگ کوک بدبخت شکه شده بود به من با صورتش اشاره کرد که چشه ؟؟ منم با صورتم اشاره کردم که میفهمی ، دوستش سرش رو بالا گرفت و گفت :

× مادمازل خوشبختم که شما رو میبینم

_ همچنین فقط اگر میشه ...

به دستم اشاره کردم سریع دستم رو ول کرد ، عذر خواهی کرد جانگ کوک :

+ چرا دست این رو میبوسی ؟

جیمین زد به شونه جانگ کوک :

× جانگ کوک ایشون ملکه جدید هستن

+ وات ، داری شوخی میکنی دیگه ؟

× جانگ کوک !

_ اهم ، من با اجازتون میرم

× به سلامت

تعضییم کردم و رفتم وایی قیافش توی اون لحظه دیدنی بود رفتم توی قصر ، به به بیچاره شدم همه شاهزاده ها میومدن و سر من جنگ داشتن اما معلوم بود تاج و تخت و میخوان ، اون پسره نمیدونم فکر کنم اسمش جانگ کوک بود اون نیومد معلومه ، بخواد هم اون رو انتخاب نمیکردم ، پدرم اومد کنارم و گفت:

× از کدوم خوشت اومد ؟

_ یکی هست ، اسمش جیمینه ، پسر پخته ایه اما یکی دیگه هم هست که اسمش کیم تهیونگه باید باهاشون بیشتر اشنا بشم

× مخالفتی ندارم امروز کارت محشر بود ، روز بخیر

_ همچنین

بابام رفت ، منم رفتم توی اتاقم لباسام رو عوض کردم و خوابیدم
( صبح )
با سر و صدای مادرم بیدار شدم ، مادرم بالای سرم بود :

+ دختر پاشو دیگه ساعت ۱۰ صبحه ( والا من که تا ۸ شب خوابم )

_ مامان بذار بخوابم

+ یکی از شاهزاده ها اومده باهات کار داره میگه باهم بیرین چرخ بزنید

_ کدومشون ؟

+ گفت تهیونگه

_ باشه الان میام

به محض اینکه مادرم رفت از تخت پریدم پایین و افتادم روی زمین سریع لباس پوشیدم و رفتم بیرون فکر کنم به تهیونگ علاقه دارم از اتاق بیرون رفتم دم در قصر رسیدم یک کالسکه دیدم رفتم سمتش چهرش معلوم نبود وقتی نزدیک تر شدم یک دفعه ...

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

فیک از جانگ کوک ( اخرین گلبرگ) port 3

۹ لایک
۰ نظر

میخواستم به توپم توی دهنش که یک دفعه یکی از دوست های پسره صداش کرد ( جیمین ) :


÷ جانگ کوککککک

برگشتیم به پسره نگاه کردیم ، پسره اومد سمتمون

÷ جانگ کوک همه جا رو دنبالت گشتم

چشمش به من خورد تعضیم کرد دستم رو گرفت بوسید ، جانگ کوک بدبخت شکه شده بود به من با صورتش اشاره کرد که چشه ؟؟ منم با صورتم اشاره کردم که میفهمی ، دوستش سرش رو بالا گرفت و گفت :

× مادمازل خوشبختم که شما رو میبینم

_ همچنین فقط اگر میشه ...

به دستم اشاره کردم سریع دستم رو ول کرد ، عذر خواهی کرد جانگ کوک :

+ چرا دست این رو میبوسی ؟

جیمین زد به شونه جانگ کوک :

× جانگ کوک ایشون ملکه جدید هستن

+ وات ، داری شوخی میکنی دیگه ؟

× جانگ کوک !

_ اهم ، من با اجازتون میرم

× به سلامت

تعضییم کردم و رفتم وایی قیافش توی اون لحظه دیدنی بود رفتم توی قصر ، به به بیچاره شدم همه شاهزاده ها میومدن و سر من جنگ داشتن اما معلوم بود تاج و تخت و میخوان ، اون پسره نمیدونم فکر کنم اسمش جانگ کوک بود اون نیومد معلومه ، بخواد هم اون رو انتخاب نمیکردم ، پدرم اومد کنارم و گفت:

× از کدوم خوشت اومد ؟

_ یکی هست ، اسمش جیمینه ، پسر پخته ایه اما یکی دیگه هم هست که اسمش کیم تهیونگه باید باهاشون بیشتر اشنا بشم

× مخالفتی ندارم امروز کارت محشر بود ، روز بخیر

_ همچنین

بابام رفت ، منم رفتم توی اتاقم لباسام رو عوض کردم و خوابیدم
( صبح )
با سر و صدای مادرم بیدار شدم ، مادرم بالای سرم بود :

+ دختر پاشو دیگه ساعت ۱۰ صبحه ( والا من که تا ۸ شب خوابم )

_ مامان بذار بخوابم

+ یکی از شاهزاده ها اومده باهات کار داره میگه باهم بیرین چرخ بزنید

_ کدومشون ؟

+ گفت تهیونگه

_ باشه الان میام

به محض اینکه مادرم رفت از تخت پریدم پایین و افتادم روی زمین سریع لباس پوشیدم و رفتم بیرون فکر کنم به تهیونگ علاقه دارم از اتاق بیرون رفتم دم در قصر رسیدم یک کالسکه دیدم رفتم سمتش چهرش معلوم نبود وقتی نزدیک تر شدم یک دفعه ...

سرگرمی و طنز