عشق چیه پارت پنجم قسمت دوم

۰ نظر گزارش تخلف
Himawari
Himawari

ریو با صدای مامانش از خواب بیدار شد از تخت خوابش بیرون رفت صورتش رو شست و رفت پایین تا صبحونه بخوره و مدرسه بره
مامان ریو مثل همیشه صبحونه رو اماده کرده بود و لباساش رو پوشیده بود و صبحونش رو میخورد تا باز بره سرکارش توی فروشگاه
مادر ریو (آنا) فروشنده توی یه فروشگاه بزرگ شبانه روزی بود
ریو پشت میز نشست و شروع کرد به خوردن صبحونش
ریو : باز تا شب میخوای بری
آنا : مجبورم برم به پولش نیاز داریم
ریو : یکم استراحت کن مریض میشی بعد دیگه نمیتونیم کاری کنیم
آنا : اون موقع حالا یه فکری میکنم بعدش من سه تا بچه ناز دارم یعنی نمیتونن مواظب من باشن(خنده ملیح)
ریو : چرا میخوای به خودت فشار بیاری که بعدش ازت مراقبت کنن تازشم سه تا رو چه جوری حساب کردی خواهر که مثل تو همش شیفته توی بیمارستان داداش هم که دانشگاهه منم حوصله این کارا رو ندارم
آنا : باشه باشه(خنده از روی خجالت) یکم استراحت میکنم اصلا امشب زود کارام رو تموم میکنم میام خونه شام رو با هم بخوریم تازشم من که میدونم برای دوره هم بودن و با هم غذا خوردن دلک تنگ شده
ریو : نمیخواد زود بیای فقط به خودت فشار نیار منم دیگه میرم مدرسم دیر شد
آنا : به همین زودی میخواستم بیشتر باهات وقت بگذرونم (ناراحت شدن)
ریو : سعی کن شبا خونه باشی تا باهم وقت بگذرونیم
ریو این رو گفت و از خونه بیرون رفت و به سمت مدرسه راه افتاد
آنا : شاید حق با اونه شاید دارم زیادی به خودم فشار میارم (شرمندگی) این چند وقت خیلی احساس خستگی میکنم
توی راه مدرسه ریو مثل همیشه توی خودش بود و به هیچی توجه نمیکرد و راه خودش رو میرفت نزدیکای مدرسه بود که سوبارو از پشت سر رسید بهش
سوبارو : سلام ریو چه خبرا
ریو پوکر فیس: سلام هیچ مثل همیشه
سوبارو خنده از روی خجالت:تو هم که مثل همیشه بی حوصله ای ......اءءءء میگم دیروز تو با خانم نینا بودی ......خوب اون چیزی درمورد من گفت یا چمیدونم از این چیزا تو بهش نزدیکی اخه
ریو پوکر فیس:.....
سوبارو : بیخیال دیگه رفیق از راهنمای با همیم چیزی نگفت بهت
ریو پوکر فیس:نه در مورد تو حرف نزدیم
سوبارو خنده از روی خجالت:مطمعن
ریو پوکر فیس: اره
سوبارو : اگه چیزی گفت میگی
ریو پوکر فیس:باشه
سوباروخندده از روی نا چاری:مرسی خوب من میرم که تو حال خودت باشی توی مدرسه میبینمت

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

عشق چیه پارت پنجم قسمت دوم

۴ لایک
۰ نظر

ریو با صدای مامانش از خواب بیدار شد از تخت خوابش بیرون رفت صورتش رو شست و رفت پایین تا صبحونه بخوره و مدرسه بره
مامان ریو مثل همیشه صبحونه رو اماده کرده بود و لباساش رو پوشیده بود و صبحونش رو میخورد تا باز بره سرکارش توی فروشگاه
مادر ریو (آنا) فروشنده توی یه فروشگاه بزرگ شبانه روزی بود
ریو پشت میز نشست و شروع کرد به خوردن صبحونش
ریو : باز تا شب میخوای بری
آنا : مجبورم برم به پولش نیاز داریم
ریو : یکم استراحت کن مریض میشی بعد دیگه نمیتونیم کاری کنیم
آنا : اون موقع حالا یه فکری میکنم بعدش من سه تا بچه ناز دارم یعنی نمیتونن مواظب من باشن(خنده ملیح)
ریو : چرا میخوای به خودت فشار بیاری که بعدش ازت مراقبت کنن تازشم سه تا رو چه جوری حساب کردی خواهر که مثل تو همش شیفته توی بیمارستان داداش هم که دانشگاهه منم حوصله این کارا رو ندارم
آنا : باشه باشه(خنده از روی خجالت) یکم استراحت میکنم اصلا امشب زود کارام رو تموم میکنم میام خونه شام رو با هم بخوریم تازشم من که میدونم برای دوره هم بودن و با هم غذا خوردن دلک تنگ شده
ریو : نمیخواد زود بیای فقط به خودت فشار نیار منم دیگه میرم مدرسم دیر شد
آنا : به همین زودی میخواستم بیشتر باهات وقت بگذرونم (ناراحت شدن)
ریو : سعی کن شبا خونه باشی تا باهم وقت بگذرونیم
ریو این رو گفت و از خونه بیرون رفت و به سمت مدرسه راه افتاد
آنا : شاید حق با اونه شاید دارم زیادی به خودم فشار میارم (شرمندگی) این چند وقت خیلی احساس خستگی میکنم
توی راه مدرسه ریو مثل همیشه توی خودش بود و به هیچی توجه نمیکرد و راه خودش رو میرفت نزدیکای مدرسه بود که سوبارو از پشت سر رسید بهش
سوبارو : سلام ریو چه خبرا
ریو پوکر فیس: سلام هیچ مثل همیشه
سوبارو خنده از روی خجالت:تو هم که مثل همیشه بی حوصله ای ......اءءءء میگم دیروز تو با خانم نینا بودی ......خوب اون چیزی درمورد من گفت یا چمیدونم از این چیزا تو بهش نزدیکی اخه
ریو پوکر فیس:.....
سوبارو : بیخیال دیگه رفیق از راهنمای با همیم چیزی نگفت بهت
ریو پوکر فیس:نه در مورد تو حرف نزدیم
سوبارو خنده از روی خجالت:مطمعن
ریو پوکر فیس: اره
سوبارو : اگه چیزی گفت میگی
ریو پوکر فیس:باشه
سوباروخندده از روی نا چاری:مرسی خوب من میرم که تو حال خودت باشی توی مدرسه میبینمت