کیارا-پارت 106
اماندا پشت سر ارزو میرفت و همین طور نگاهی به مبایلش انداخت و زیرلب گفت پس کجایی اخه ؟
پریچهر نگاه نگرانی به ارزو و اماندا خواست و از ته دل دعا کرد که این عروسی بهم نریزه هرچند زیادم مطمعن نبود
به محض ورود عروس و ساقدوشا بمبای رنگی منفجر شد و ابشار نوری توی حاشیه ها روشن شد از گوشه ی سالن 2 تا دختر کوچولو جلوی عروس قرار گرفتند و مشغول ریختن گل تو جلو ...
نظرات (۱۰)