این لوگوی قشنگم رو فاطمه زهرا (باهین لند) عزیزم درست کرده که خیلی ازش ممنونم♡ تو این روزای خلوت نماشا با میکس های فاطمه زهرا و حرف زدن باهاش خیلی لذت بردم و ازش ممنونم^^
https://www.namasha.com/v/DB4QTiAu
دلم میخواد به شیما هم تقدیمش کنم که همیشه برای من یه دوست صمیمی هستش که خیلی باهاش راحتم و میتونم در مورد هر موضوعی باهاش حرف بزنم و واقعا خیلی دوست خوبیه^^
https://www.namasha.com/v/cZcRuC23
این سریال تقریبا ۵ سال پیش وقتی ۱۵ ساله بودم به عنوان اولین سریال خارج از تلویزیونم دیده بودم اون موقع درک این سریال واقعا برای من مشکل و سخت بود و واقعا درام سنگینی بود برام .. اونقدر سنگین که نمیتونستم نقش اصلیش درک کنم و ازش بدم میومد.. اما امسال که دوباره تصمیم به دیدن دوباره اش گرفتم از اونجایی که سلیقه و دیدگاه و افکارم هم تغییر کرده خب به هر حال بزرگتر شدم و مطمئنا تا به این جا سختی های زیادی هم کشیدم این بار من تصمیم گرفتم بدون هیچ قضاوتی فقط این سریال حتی شده برای وقت گذروندن فقط تماشا کنم.. و این بار من به طور کامل تونستم شخصیت اصلیش درک کنم.. اون واقعا نمی خواست در راه سیاست و قدرت و زمین زدن ملکه اینهیون و پسر آوردن برای شاه قدم بذاره.. اون فقط میخواست خودش و مادرش از نظام اختلاف طبقاتی چوسان که با انسان های رعیت و برده از حیوان هم بدتر رفتار میکردن نجات بده و بره یه کشور دیگه ای که انقد کوته فکر نیستن (چین) اون بسی هم سخت کوش بود و خیاطی میکرد تا بتونه خرج خودش و آزادی مادرش از بردگی رو در بیاره! فقط میخواست خودشو از حکومت جهنمی چوسان نجات بده! اما انقد به بن بست خورد که راه دیگه ای جز این راه که در قدرت و سیاست قدم بذاره براش باقی نموند! هر چند که با قدم گذاشتن در این راه هم در نهایت سرنوشت غمگینی داشت اما حداقل جنگید و در مقابل سختی ها کم نیاورد و جوری که میخواست زندگی کرد! این بار من کاملا بهش حق دادم و تونستم تمامی رفتار هاشو درک کنم.. (فقط این زیادی آویزون شاه بودنش و همش پز عشق شاه به ملکه میداد و همش هم نگران بود که نکنه شاه ولش کنه رو نمیتونستم درک کنم:/// اه چندش آدم هم اینقد لوس:| *خنده* من از زن هایی که به عشق هیچ مردی تکیه نمیکنن بیشتر خوشم میاد مثلا بانو جانگ دونگی با اینکه امپراطور خیلی زود ولش کرد ولی اینجوری نبود بره پیش شاه گریه زاری کنه بگه چرا دستامو ول کردی :|)