Desiree Novel
Desiree Novel _ Episode 3 She's Gone Part 7
شونه اش رو باال انداخت و لبخندی زد:
_ با خودت ببرش همشهری...
نفس عمیقی کشید و کتاب رو برداشت، حداقل میتونست
تابستون درسش رو ادامه بده... باید این کتاب رو تموم میکرد.
_ میبینمت...
جیهوپ لبخندی زد و در رو باز کرد:
_ منتظرم باش...
چمدونش رو حرکت داد و از واحدش خارج شد. تاکسی دم در
منتظر بود، کرایه ی تاکسی تا فرودگاه زیاد میشد اما چاره ی
دیگه ای نداشت، عینکش رو صاف کرد و گفت:
_ فرودگاه پروانس لطفا.
راننده سری تکون داد و منتظر موند، به محض نشستن توی
ماشین کتاب رو دوباره باز کرد، خودکارش رو برداشت باز هم
گوشه ی صفحه چیزی یادداشت کرد.
"ده سال دوری... ماهی های آزاد همیشه به جایی که به دنیا
اومدن برمیگردن... هر جایی که بری... تولد دوباره ات همیشه
جاییه که ازش شروع کردی"
نفس عمیقی کشید و بعد از سه ماه ادامه ی کتاب رو شروع
کرد.
_ برنادین اوژنی دزیره... میخوام بدونم دیگه چی برای گفتن داری..
نظرات (۶)