یه روز توی بارون تمام اون چیزایی که ندارمو کنارت دارم ❤
نشست تو ماشین، دستاش می لرزید، بخاری رو روشن کردم،
گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم.
...
نشست تو ماشین، دستاش می لرزید، بخاری رو روشن کردم،
گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم.
...
نظرات