پارت 14 رمان جدال عاشقانه ...............اه نماشا توروحت اپ نمیشه از دیروز تا حالا
رسیدیم عروسی مختلط و توی باغ بودمنو مریم رفتیم تا لباسمونو عوض کنیم مانتوهامونو دراوردیم و رفتیم جلوی اینه تا بالاخره خودمونو ببینیم وای چه تیکه ای شدم دست ارایشگره طلا خوب بسه دیگه الان یاس میرسه ببینه ما نیستیم عروسی رو کوفتمون میکنه وای صدا دست میاد اومدن: -مریم بدو الان یاس کلمونو میکنه زود باش
-وای راست میگی بریم
کفش های پاشنه 10 سانیمو پوشیدم قدم بلنده ولی کفش پاشنه بلند از بچگی دوست داشتم تازه جالبیش اینجاس درستم نمیتونم باهاش راه برم با مریم رفتیم پیش بقیه که چشمم افتاد به گوریل خودمون دانیال عجب چیزی شده بود یه کت شلوار مشکی راه راه با لبه های براق موهای ژل زده پیراهن طوسی جذب او مای گاد حیف اخلاق نداریو ازت خوشم نمیاد وگرنه میومدی خواستگاریم جوابم مثبت بود
-حالا ببین میاد بگیرتت !
-از خداش باشه
-زرشک
-برو بابا خوبه تو باید طرف من باشیا
-زارت
مریم پرید وسط دعوای منو وجدانم وگفت:
-سحر چقدر جیگر !
-جمع کن لبو لوچتو اه اه بریم
-یه بار شد نزنی تو ذوقم؟
-نوچ
وای یاسو ببین تو اون لباس عروسی دکلتش شبیه فرشته ها شده موهاشو فرکرده و پشتش جمع کرده یه ارایش خیلی قشنگ رنگین کمانیم کرده تازه موهاشم بلوند کرده که جذابیتشو 100 برابر میکرد رفتم سمتشو بغلش کردمو گفتم:
-چقدر خوشگل شدی مبارکت باشه عزیزم ولی شب حواست به خودت باشه ها!
-سحر یه امشبو بزار عین ادم باهات حرف بزنم پ اون زیپو بکش
-ای به چشم
از منم مریم یاسو بغل ما رفتیم کنار تا بقیه بیان تبریک بگن رفتیم با مریم با خانواده هامون سلامو احوال پرسی کردیمو بعد سر یه میز نشستیم که سپهر اومد به مریم درخواست رقص داد مریم هم با کمال میل قبول کردای بابا این پسره هم از اول داره منو نیگا میکنه اوه داره میاد اینجا! پسره:درخواست رقص منو قبول میکنید!!
-نخیر
-چرا انوقت
-عشقم نمیکشه
-آخه چرا؟؟؟
-چون قبلن درخواست منو قبول کردن
نظرات (۴)